هفتهء گذشته علاوه بر آن که مجبور بودم نقاشی «خانهء روسی» اثر گابریلا مونتر را تجزیه و تحلیل کنم ، باید مقاله ای را هم از یک خانم آلمانی به نام مارتینا شِرف، که عنوانش را همین بالا می بینید و دربارهء همین خانهء روسی نوشته شده است، نقد و بررسی می کردم و در سیصد کلمه آن را می نوشتم. باید شرح می دادم که منظور نویسنده، از عشق، از رنج و صد البته انقلاب چه بوده! بامزه اینجا بود که در طول مقاله نه حرفی از عشق به میان آمده بود و نه از رنج. اما چرایی ِ انقلاب را از آن می شد به خوبی حدس زد! نمی دانم نام گروه «سوار آبی» را شنیده اید یا نه. کسانی که تا حدی با تاریخ هنر آشنایی دارند، حتماً اسم آن را شنیده اند. گروهی که نامش را از یکی از نقاشی های کاندینسکی وام گرفته است. هنرمندان آوانگاردی شامل واسیلی کاندینسکی، فرانتس مارک، آگوست ماک، آلکسی یاولنسکی و ماریانه فون ورفکین که در میان آنها نام آهنگساز عزیز اتریشی، آرنولد شوئنبرگ هم به چشم می خورد. اما کمتر جایی به نام گابریلا مونتر در این گروه اشاره ای شده است. خانه ای که گابریلا نقاشی کرده، نامش را در واقع اهالی محلهء مورناو بر آن گذاشته اند. پس از ازدواج گابریلا و کاندینسکی، این دو پنج سالی را در آن خانه زندگی کردند و آنجا سالها محل رفت و آمد هنرمندان سرشناس بود. خانه ای که یکی از معروفترین گروههای هنری قرن بیستم در آن شکل گرفت، سبک هنریشان نوعی اکسپرسیونیت-امپرسیونیست بود و در اعتراض به نقاشان امپرسیونیست فرانسوی به وجود آمد. بر خلاف امپرسیونیست ها که به رنگ اهمیت بیشتری می دادند، برای این گروه محتوا و موضوع کار نیز اهمیت ویژه ای داشت و رنگ های تند، نورهای شدید، اشکال قوی و خطهای پر رنگ از ویژگی های کارشان به حساب می آمد. بر اساس مدارکی که به دست آمده گفته می شود که حتی ایدون فون هوروات ِ نویسنده هم چند نمایشنامه و رمانش را در این خانه نوشته است.
هنوز هم در این خانه پلکان ، دیوارها و اثاثیهء نقاشی شده، پالت رنگ و سماور کاندینسکی و نقاشی زن برهنه ای اثر وی که در اتاق خواب خانه آویزان است، یادگار دورانی است که مونتر و کاندینسکی در کنار هم زندگی کرده اند. زیرزمین خانه هم در زمان جنگ جهانی دوم، پناهگاهی برای آثار سوار آبی از شر نازی ها به شمار می رفت. تا اینکه در سال ١۹۱٤ کاندینسکی خانه را به قصد روسیه ترک کرد و این دو برای همیشه از هم جدا شدند. اما خانهء روسی همچنان مأمن گابریلا باقی ماند. وی با همسر دومش، یوهانس آیخنر که تاریخ دان هنر بود، تا زمان مرگش یعنی تا سال ١۹٦٢در آنجا زندگی می کرد. بعدها این خانه را چندین بار بر اساس نقشه و عکسها و نقاشی های گابریلا ترمیم کردند و حیاط آن بر اساس اسکچ های وی از نو بازسازی شد. این خانه اکنون به موزه ای یادگار گروه هنری سوار آبی تبدیل شده است. خانه ای که می شود پیرامون آن به اندازهء یک کتاب نوشت..
1 comments:
Anonymous
said...
vaaaaaaaaay che khoone royayi....yani mishe man yerooz toosho bebinam..:)
taraneh jan man AAP hastam:*
Post a Comment