دوست دارم بدانم چند نفر از شما هنرمندان تا به حال برای برقراری ارتباط با گالریهای داخلی و خارجی، ایمیل و یا نامههایی را از سر اتفاق برای این یا آن گالری و یا آژانس هنری و خریداران هنر فرستادهاید و از آنها خواستهاید تا به کارتان و یا وبسایتتان نگاهی بیاندازند و نظرشان را بگویند؟ و از آنها خواستهاید که اگر می شود کارتان را به نمایش بگذارند. درست مثل آن که پیغامی را در یک بطری بگذارید و در اقیانوسی بیکران رها کنید، با این امید که شاید کسی، در جایی، در نهایت پاسخی دهد...پری مهربانی.... اسب سوار سفید پوشی....، خلاصه کسی که بیاید و شما را نجات دهد و به سوی شهرت و ثروت و دستههای اسکناس پرتاب کند. به چند از نفر شما در مدارس هنری آموختهاند که کارتان در چه حد و کیفیتی باید باشد تا بتوانید آن را بفروشید. و یا به شما یاد دادهاند که پس از تحصیل میتوانید به عنوان یک هنرمند، زندگیای را بچرخانید. همان طور که یک دکتر و یا یک وکیل میتواند. در صد تقریبی ِ یک دورهء تحصیلی هنری در خارج از کشور، دست کم چیزی حدود صد هزار دلار خرج بر میدارد. و البته اگر هنرجویان میدانستند گذران زندگی از راه هنر و فروش کارهایشان تا چه اندازه دشوار خواهد بود، مدارس هنری درآمد کمتری از آن چه اکنون کسب میکنند، کسب میکردند. شاید برای همین هم هست که از راز بقای هنرمند بودن چیزی نمیگویند و تا این اندازه پول درآوردن از راه هنر را حقیر میشمارند و فارق التحصیلانشان را برای مبارزه در یادگیری راز و رمزهای بقا، در بیرون از چارچوب آکادمی دلسرد میکنند.
Thursday 26 February 2009
Tuesday 17 February 2009
هنرمند بودن
بیشتر هنرمندان واقعیت را با دریچهای متفاوت از مردم عادی نگاه میکنند. به گونهای که انگار هنگام راه رفتن، زمین زیر پایشان را لمس نمیکنند. این میشود که اغلب وقتی که سر در ابرها دارند، هنگام مواجهه با واقعیت محکم بر زمین می خورند. البته استثناهایی هم هست، اما معمولاً هنرمندان با واقعیت راحت کنار نمی آیند.
نویسندهء خوش ذوقی فهرستی از نکاتی را که یک هنرمند باید بداند، تهیه کرده و حالا این فهرست همراه با خبرنامهای به دست من رسیده. گفتم شاید تو هم دوست داشته باشی آن را بخوانی.
اگر قرار هست که تازه به دنیای هنر پا بگذاری و از همان اول راه سرگردان نمانی، و یا اگر پا گذاشتهای و دوست داری در راهت پیشرفت بیشتری داشته باشی، پندهایش را جدی بگیر، هرچند اگر برخی از نکاتش همچون پاشیدن آب سردی بر سر و صورت باشد. شاید تو هم مواردی به نظرت برسد که میشود به این فهرست افزود:
- یادبگیر که با کم بسازی و صرفهجویی و پس انداز را خوب یاد بگیری، چرا که احتمالاً در اوایل راه تا چند سال درآمد زیادی نخواهی داشت.
- دست کم چند دوست هنرمند داشته باش تاهمیشه در میان دوستان و آشنایان تنها شخص خلاق و نادرهء زمان شمرده نشوی.
- یک روانشناس و یا یک شانهء امن برای گریهکردن پیدا کن چرا که برای خلق هنری بارها به آنها نیاز پیدا خواهی کرد.
- الهام در مکانی سراغت میآید که داری در آن کار میکنی. اگر بنشینی و منتظر الهام (شهود و اشراق!) بمانی، شاید تعداد کارهای تمام شدهات تا زمان پیری به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
- هرگز به اظهارنظرهای خانواده و دوستان گوش نکن، به ویژه اگر هنرمند یا گالریدار نباشند.
- خودت خودت را نقد نکن و کارَت را به باد سرزنش نگیر.
- منتظر نباش تا کشفت کنند.
- اشکالی ندارد اگر ایدهء دیگران را بدزدی، اما فقط تا جایی که نخواهی مثل طوطی از آنها تقلید کنی.
- چون کارَت شبیه کار جکسون پولاک شد، به این معنی نیست که در یک رده قرار دارید.
- دربارهء تجارت، بازاریابی، مالیات، رسانهها دانشی کسب کن و وب سایتی برای خودت راه بیانداز.
- با مواد خوب و با کیفیت کار کن و منتظر نباش دیگران برای هنر ارزان قیمتی که چند سالی بیشتر دوام نمیآورد، پولی بپردازند.
- فرقی نمی کند چقدر فکر کنی کارَت اوریجینال است، این کار قبلاً انجام شده.
اگر قرار هست که تازه به دنیای هنر پا بگذاری و از همان اول راه سرگردان نمانی، و یا اگر پا گذاشتهای و دوست داری در راهت پیشرفت بیشتری داشته باشی، پندهایش را جدی بگیر، هرچند اگر برخی از نکاتش همچون پاشیدن آب سردی بر سر و صورت باشد. شاید تو هم مواردی به نظرت برسد که میشود به این فهرست افزود:
- یادبگیر که با کم بسازی و صرفهجویی و پس انداز را خوب یاد بگیری، چرا که احتمالاً در اوایل راه تا چند سال درآمد زیادی نخواهی داشت.
- دست کم چند دوست هنرمند داشته باش تاهمیشه در میان دوستان و آشنایان تنها شخص خلاق و نادرهء زمان شمرده نشوی.
- یک روانشناس و یا یک شانهء امن برای گریهکردن پیدا کن چرا که برای خلق هنری بارها به آنها نیاز پیدا خواهی کرد.
- الهام در مکانی سراغت میآید که داری در آن کار میکنی. اگر بنشینی و منتظر الهام (شهود و اشراق!) بمانی، شاید تعداد کارهای تمام شدهات تا زمان پیری به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
- هرگز به اظهارنظرهای خانواده و دوستان گوش نکن، به ویژه اگر هنرمند یا گالریدار نباشند.
- خودت خودت را نقد نکن و کارَت را به باد سرزنش نگیر.
- منتظر نباش تا کشفت کنند.
- اشکالی ندارد اگر ایدهء دیگران را بدزدی، اما فقط تا جایی که نخواهی مثل طوطی از آنها تقلید کنی.
- چون کارَت شبیه کار جکسون پولاک شد، به این معنی نیست که در یک رده قرار دارید.
- دربارهء تجارت، بازاریابی، مالیات، رسانهها دانشی کسب کن و وب سایتی برای خودت راه بیانداز.
- با مواد خوب و با کیفیت کار کن و منتظر نباش دیگران برای هنر ارزان قیمتی که چند سالی بیشتر دوام نمیآورد، پولی بپردازند.
- فرقی نمی کند چقدر فکر کنی کارَت اوریجینال است، این کار قبلاً انجام شده.
- هنرمند بودن یک امتیاز است. برای خودت احساس تأسف نکن، برای آنهایی متأسف باش که در شغلی کار میکنند که از آن متنفرند.
پیوست: تصویر بالا اثر لورا برلتون است ، با نام «رؤیاساز».
Posted by
ترانه خالقی
at
11:33 pm
0
comments
Labels: هنر
Wednesday 11 February 2009
دردِ بیشتر، هنرِ بدتر
به خاطر دارم در دوران مدرسه، همشاگردیای داشتم که میگفت شبهای امتحان، اتاق گرم و نرمش را رها میکند و با شکم گرسنه به زیرزمین سرد و تاریک ِخانه میرود و تنها با نور چراغ مطالعه درس میخواند - این دوست، اینک یکی از پزشکان کشورمان است. شاید هم برای همین خاطر بود که همیشه باور داشتم خودم نیز در سختترین شرایط بهترین نتیجههای زندگیام را به دست آوردهام. تا این که چندی پیش به نقل از هنرمندی فرانسوی خواندم که بهترین هنرها زمانی خلق میشوند که هنرمندان آن، در بدترین شرایط زندگی به سر میبرند. او خودش را مثال زده بود که بهترین کارهایش را زمانی الهام گرفته که ارتباط عاشقانهای را از دست داده است. تا این که امروز در یکی از نوشتههای گاردین میخواندم که ونگوگ و مودیگلیانی و ...بسیاری دیگر نیز همیشه برای آفریدن آثارشان با فقر دست و پنجه نرم میکردهاند، اما هنرمندانی چون دالی و وارهول چطور؟ آنها که آنقدر ثروت داشتند که می توانستند برای خلق کارهایشان یک گردان ارتش را هم به خدمت درآورند. نویسندهء این نوشته (جاناتان جونز) میپرسد: آیا ثروتمند بودن شما را به هنرمندی بد تبدیل می کند؟ او دالی را نمونهء هنرمندی ثروتمند می آورد که آخرین کارهایش واقعاً بدند. و یا هنرمندان معاصری چون دامین هیرست (که من در هنرمند بودن چنین هنرمندی بدگمانم!) با داشتن صد میلیون پوند ثروت، در سن چهل سالگی، به تکرار آثارش افتاده است. اما پیکاسو و روبنس چطور؟ آنها که آن قدر توانایی داشته اند که حتی می توانستند همهء منظره ای را که نقاشی میکردهاند، یک جا بخرند.
شما چه فکر میکنید؟
پیوست: تصویر بالا- اثری از اندی وارهول، «دسته اسکناس»، ١٩٦٢
Posted by
ترانه خالقی
at
8:59 am
0
comments
Labels: اندی وارهول, پابلو پیکاسو, پیتر پاول روبنس, دامین هیرست, سالوادور دالی
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)