Monday, 12 February 2007

پیدا کردن سبک شخصی

مشکل اینجاست که تا باز کردن این گره، چیزهای زیادی باید یاد گرفت. هیچ وقت کسی را پیدا نمی کنی که از کودکی هنرمند دنیا آمده باشد. همینطور که ما رشد می کنیم، هنر هم در وجودمان رشد پیدا می کند. اما باید به خاطر بسپاری که نقاشی قوانین و مقررات خاص خودش را دارد. تنها زمانی که از سر ذوق و ایدهء خودت دست به قلم می بری، آن ایده هایی که همراه با ذهن خلاقت حداقل هفته ای یک بار خودشان را داخل آتلیهء تو (که می تواند حتی یک میز آشپزخانه باشد) می اندازند و باعث خلق اثری هر چند کوچک و هر چند ساده می شوند، «سبک» تو پرورش پیدا می کند. همان زمانی که روحت ساعتها دور و بر آن اثر پرواز می کند و احساس رضایت را در قلبت پر می کند و داری به اثرت هویت می بخشی. خیلی از هنرمندان هستند که به خاطر دل خودشان نقاشی نمی کنند. خود من هم بارها دچار این بلا شده ام. بلایی که هم به هنر آسیب می زند و هم به خاطر استرس و دلواپسی هایی که از پی آن می آیند برای سلامتی هم ضرر دارد و حتی کیفیت زندگی را هم کاهش می دهد. پس اول باید سعی کنی تا ایده ای را به دست بیاوری. بعد بدون ترس و هراس بدون این که انتظار داشته باشی تا دیگری کار را برایت تمام کند، تمام قریحه و ابتکارت را به کار بیاندازی، در میان خرابکاری و آزمایش و خطاهایت و بعد هم نتیجهء آنها دست و پا بزنی و در نهایت آن نقاشی جدید را به نام خودت تمام کنی. در نیمهء راه زمانی که احساس می کنی کار آن طور که تو می خواستی پیش نمی رود، پیش از آنکه در خودت فرو بریزی و بعد هم تسلیم بشوی، به نقاشی ات مثل یک پازل نگاه کن که تو رفته رفته شکل آن را کامل تر می کنی. خیلی به ندرت پیش می آید که در نقاشی جدید با همان مسائل آثار قبلی روبه رو بشوی که قبلاً راه حلشان را پیدا کرده بودی.!


0 comments: