Monday 14 April 2008

مونالیزای اتریشی ها

گفتار اول
چهار سال پیش که این سعادت را پیدا کردم تا برای نخستین بار مجموعهء ارزشمند موزهء بلودر (وین) را تماشا کنم، آن قدر خوشبخت بودم که توانستم چند شاهکار تاریخ هنر را نیز در آنجا از نزدیک مشاهده کنم. «بوسه»ء کلیمت یکی از آنها بود. اما در جوار بوسه، تابلویی وجود داشت که در آن زمان خبر نداشتم در گیر و دار یکی از تاریخی ترین جنجالهای موروثی تاریخ هنر قرار دارد. پرتره ای که سالها به عنوان«گنجینهء ملی» در بلودر به امانت سپرده شده بود. پرترهء بانو آدله بلوخ – باوئر. در همان زمان نزاع بر سر این اثر آن قدر بالا گرفت که تا مدتها تیمی از وکیلان و فرهنگیان و سیاستمداران اتریشی را برای بحث پیرامون هویت این نقاشی، به پای تریبون های بین المللی کشاند. مقامات عالی آمریکایی نیز عاقبت ِ این نقاشی صد ساله را زیر نظر گرفته بودند. و سرانجام در سال ٢٠٠٦ در معامله ای ١٣٥ میلیون دلاری به عنوان گران ترین نقاشی تاریخ ( تا آن زمان) فروش رفت و در همان زمان پس از شصت سال امانت در موزهء بلودر، تحت مراقبتی شدید از کشور خارج شد و تا کنون بر دیوار گالری نویه ء نیویورک خودنمایی می کند. به گمانم داستان این تابلو که کشیدنش سه سال طول کشیده است، برای شما هم خواندنی باشد، اما برای مقدمه و درک بیشتر این نقاشی، ناچارم تا کمی از زندگی آدله را برایتان باز گویم:
صد و بیست سی سال پیش ، دختر هجده ساله ای به نام آدله باوئر برخلاف آرزوی دیرینش در ادامهء تحصیل دانشگاهی، تحت فشار خانواده اش، به ازدواج با مرد مسن و ثروتمندی تن داد به نام فردیناند بلوخ که به طبقهء بالای جامعه تعلق داشت. در واقع آدله به همسری مردی درآمد که تمام مدت، گرفتار حسابهای شرکت ِخرید و فروش شکرش بود و هر سه نوزاد تازه به دنیا آمده اش نیز اندکی پس از زایمان از دنیا رفتند. چیزی نگذشت که آدله خودش به مطالعه و فراگیری دربارهء جنبش هنری یوگند استیل پرداخت و از هنرمندان جوان این جنبش آثاری را خریدار کرد و به منظور ترقی شان، آنها را به دوستان ثروتمندش معرفی کرد. روزی از میان آنها، آدله جوانی را برای کشیدن پرترهء خودش فراخواند که کسی نبود جز گوستاو کلیمت. کلیمت در آن زمان هنرمند درخشانی بود اما به خاطرخشونت و بی ادبی و تند گویی هایش، لهجهء غلیظش که حکایت از بر آمدن در طبقه ای پایین داشت و این که دیر به دیر به حمام می رفت، چندان خوش نام به حساب نمی آمد. روپوش سراسری و بلند او که همیشه هنگام کار بر تنش بود بسیار مشهور است و این که زیر آن چیزی نمی پوشید. مدلهای برهنه، دور و بر اتاق کارش لم می دادند و همیشه گوش به فرمان هنرمند ِ ما برای اجرای خلاقیت های هنرمندانه اش بودند. شهروندان طراز اول وین، کلیمت را به خاطر طراحی های اروتیک و جنجالی اش، متهم به پورنوگرافی می کردند. خیلی زود پیوند دوستی ِ نزدیکی بین گوستاو و آدله شکل گرفت. اما حد و اندازهء این دوستی زمانی برملا شد که همسر آدله، نخستین پرترهء آدله را در نمایشگاه انفرادی کلیمت (١٩٠١) مشاهده کرد. در این پرتره، آدله گردن بند ضخیم و طلایی ای را که فردیناند به او هدیه داده بود بر گردن دارد اما نکتهء مهم دیگری نیز در این تصویر وجود داشت. یکی از بیوگرافی نویسان، سالومون گریمبرگ؛ می نویسد: «آیا کلیمت وقتی که این نمایشگاه را برپا می کرد از عاقبت کاری که می کرد آگاه بود؟ به نمایش گذاشتن زنی برهنه، که هم می توانست آدله را خراب کند و هم توهینی به همسرش به شمار می آمد. ...». دوست آدله، آلما ماهلر اقرار می کرد:«همیشه می دانستم که آدله آدم مقدسی نیست». اما فرقی نمی کرد که طبقهء بالای جامعه چه می گفت و چطور می اندیشید. آدله ارتباطش را با گوستاو تا چند سال بعد نیز ادامه داد. تا جایی که کلیمت در شناساندن آوانگارد وین به او کمک بسیاری کرد و در عین تحصیل هنر، سالن مهمی را راه انداخت که روشنفکران به آنجا آمد و رفت می کردند و به گفتگو می نشستند. او در واقع با کمک کلیمت، توانست قفسی را که جامعه برایش ساخته بود بشکند.
این پست ادامه دارد.


0 comments: