Tuesday 13 March 2007

جادوی رنگ

نمی خواهم از نقاش بودن خود دفاع کنم، اما باید بگویم نقاشی کردن فوق العاده است. آدم بعد از آن مثل نوشتن، انگشتهایش سیاه نمی شوند، بلکه قرمز وآبی می شوند.*¹
موزهء لئوپولد وین یکی از موزه هایی است که آن را نه فقط به خاطر معماری مدرن، فضای بیرونی و اتصال و هم جواری اش با چند موزهء مهم دیگر، بلکه به خاطر مجموعهء با ارزش آن دوست دارم . مجموعه ای شامل آثار گوستاو کلیمت، ایگون شیله و دوستانش از جمله اسکار کوکوشکا و غیره که ردولف و الیزابت لئوپولد، طی پنجاه سال آنها را جمع آوی کرده اند. هر بار که به آن پا می گذارم برایم یادآورخاطره ای خوشایند از اولین باری است که به بازدید آن رفتم و کلکسیون آن را دیدم. تماشای آثار شیله و اشعار و خاطراتی که بر دیوارهای آن نوشته شده اند نخستین بار برایم حکم خوابی را داشتند که واقعی بودنشان را سخت می توانستم باور کنم. تابلوی نقاشی ِ «زن نارنجی» اثر ایگون شیله که در گوشهء سمت راست وبلاگم می بینید، یادگار اولین بازدیدم از موزهء لئوپولد است.
در کنار این مجموعه، همیشه نمایشگاهها و فعالیتهای هنری مختلفی هم برپا می شوند. آخرین ِ آنها نمایشگاهی است با نام «هرمان هسه، شاعر و نقاش»، که با همین عنوان ساده، تاکنون، طی سه هفته برپایی آن توانسته است بسیاری از هوداران هسه را به خود جذب کند. برای ما که از طرفداران هرمان هسه ایم، نام او بیشتر یادآور رمانهای به یاد مادندنی اش همچون سیذارتا، گرگ بیابان، دمیان، نرگس و زرین دهن، مهره های شیشه ای (با ترجمه ای ناخوشایند!)، پیتر کامنتزیند و البته جایزهء نوبل ادبی اوست. اما اینک در لئوپولد با چیزی حدود صد اثر آبرنگ، دست نوشته ها، نامه ها و اشعار وی، بخش ناشناختهء هنرمند او نیز به ما معرفی می شود. منتخبی ازمیان سه هزار اثر نقاشی آبرنگ که خود را مدیون تعهد هنرمندانهء هسه در غلبه بر بحرانی می دانند که بنا بر توصیهء پزشکش، از سی و نه سالگی تا هفتاد سالگی نقش بسته اند.
از نقاشی ها پیداست که بازی با رنگها تا پایان عمر او را رها نکرده اند و هنر شاعرانگی اش را بیش از پیش رنگین تر و تماشایی تر ساخته اند. هسه تکنیکهای لازم را طی دو سال به طور خودآموز فرا گرفت و یک سوم از زمان روزانه اش را به نقاشی در طبیعت تسین پرداخت. فلسفهء زندگی او را واداشت تا حل مشکلش را در خود بیابد، تفکری که بعد ها او را به سوی فلسفهء شرق کشاند و در نتیجهء آن، تندیسی جاودانه به یادگار ماند که نامش را سیذارتا (١٩٢٢) گذاشت. وی زندگی اش را «کتابی مصور» می دانست که آن را محتاطانه ورق می زد. در این نمایشگاه، کتابی نیز به نام «رنگ زندگی است» عرضه می شود، مجموعه ای از آب رنگهای هسه، مزین به نقل قولهایی از این دست: اگر در سخت ترین زمان زندگی ام، تلاشهایم در نقاشی کردن نبود تا تسلی و نجاتم دهد، نمی توانستم بیش از این زنده بمانم.
نقاشی های هسه، دورانی حدود سی سال را در بر می گیرند. آبرنگهایی الهام گرفته از گردش های بی شمارش در تسین، در دل جنگل ها، تاکستانها، کلیساها و دهکده های کوچک که نه فقط گواه عشق او به طبیعت که حتی علاقه اش به فرهنگ روستایی است. آن جا که به زعم او "منافع و سودهای مادی بر مزارع و چمن زارها سایه انداخته اند و همه چیز محصور فروش و یا کرایه است، اما بر تخیلات او قانون دیگری حکمروایی می کند، ...بنفش، صورتی،...زرد با زرد می پیوندد و با سرخ یکی می شود، مه گلگون، با آبی ِ بالا می آمیزد، نور و سرودی رنگی از عوالم نادیده، بر می خیزد و در حلقهء موجهای عشق فرو می افتد.....".*²
این نمایشگاه در دو بخش برپا شده است، شاعری و نقاشی. مسئولیت بخش نقاشی، به عهدهء رییس انتشارات سورکامپ، ناشر آثار هسه گذاشته شده، همویی که در سال ١٩٦٠ گرگ بیابان را کشف کرد و به جهانیان شناساند.
نقاشی ها بنابر سیر تاریخی شان چیده شده اند و تحول و دگرگونی هسه از پس آثارش به خوبی پیداست.
از جمله لوازمی که در لئوپولد کنار آثار و پیش نویس های خطی و اولین چاپ کتابهایش به چشم می خورند، کلاه حصیری، پالت و لباس نقاشی، وسایل اسکی اش و ...است. اشعار مصور او نیز از دیدنی های این مجموعه اند اولین تجربهء ادبی مصورش «راه سخت» نام دارد. و داستان عاشقانهء پیکتور که وی در پاییز ١٩٢٢، برای دومین همسرش، روث ونگرنوشته و آن را با رنگهای مختلف تزیین کرده است. اگرچه پیش از این هدیهء ارزشمند به روث، انواع دیگری از این نوشته های مصور را به دوستانش، رومن رولان، پیتر سورکامپ و جورج راینهارد نیز هدیه داده بود
آثار او از ابتدا انتقاد منتقدان بسیاری را بر انگیخت. مدیر موزهء لئوپولد، ردولف لئوپولد، معتقد است که در مقایسه با آثار اکسپرسیونیست ها، آثار هسه کیفیت کار آنها را نداشته، اما از آنها بسیار تأثیر گرفته است. وی هسه را بیشتر از برای اشعار و نوشته هایش می ستاید تا نقاشی هایش. اما از زمان اولین نمایشگاه آثار هسه در سال ١٩٢٠ در باسل، تاکنون، بیش از پنجاه نمایشگاه آثارش در سراسر جهان با موفقیت چشمگیری روبرو بوده اند.
«نقاشی هایم نوعی شعر و یا رؤیایند. آنها حاصل خاطره ای دور از یک حقیقت عریانند که از روی احساسات و نیازهای شخصی ام به بیرون منتقل می شوند». نامه ای به هلن ولتی، ١٩١٩

این نمایشگاه تا سوم ژوئن برپاست و کنار نمایشگاه برنامه هایی در یادبود هسه نیز برپا می شود. از جمله در ٢۹ مارس، اوتو شنک اشعاری از او را خواهد خواند، ۱٢ آوریل را شب بزرگ هسه خوانده اند و در روزهای ۱٨ مارس و ٢٢ آوریل نیز کنسرتی از موسیقی زمان هرمان هسه اجرا خواهد شد.

هرمان هسه *¹
برداشتی آزاد از شعر «لذت نقاش» اثر هرمان هسه *²
لینکهایی در این باره : نمايشگاهي از آثار نقاشي هرمان هسه در اتريش، از وبلاگ نگاه روشن، نوشتهء سیاوش روشندل


3 comments:








.

said...

راستش من یک پدرکشتگی بی‌منطق و دگماتیک با هسه دارم که تا حدی بخاطر روحیه‌ی سراشیبی ست که به خوانندگانش می‌دهد، هر چند دمیان را همیشه دوست داشته‌ام. بهمین دلیل الان اگه سکوت کنم بهتره!





Anonymous

said...

:) i read it!





Unknown

said...

محمد کیاسالار

از ابراز لطفتون ممنونم.
وبلاگ خوبتونو خوندم.
موفق باشید