وقتی نقاشی را شروع می کنی، آیا طرح را ابتدا روی بوم می کشی یا بی نیاز از طرح اولیه، رنگ را مستقیم روی بوم وارد می کنی؟ طرح را با مداد می کشی و یا با قلم مو؟ آیا طرح را ابتدا روی کاغذ پیاده می کنی؟ ....پاسخ این است که می توانی همهء این کارها را انجام دهی. مهمترین نکته این است که بتوانی به شیوهء خودت، همان کاری را که برایت راحت تر است انجام دهی. پس از آن یکی یکی به مراحل دیگر نقاشی ات بپرداز:
زیرکاری نقاشی، پرداخت کار، ارزشهای رنگی، و غیره...
حالا که می دانی چطور مثل یک نقاش فکر کنی، همچنین می دانی که چطور آن چه را که در واقعیت می بینی به زبان نقاشی ترجمه کنی، و می دانی که با چه تکنیکی راحت تر کنار می آیی، همه را همراه با مواد و ابزارت کنار هم بگذار و نقاشی خودت را خلق کن.
اگر باز هم گرفتار یکی از آن پرسشهای خاص شدی! تمام نیرو و ظرفیتت را بکار بیانداز تا پاسخ آن را بیابی و هرگز فکر نکن که غیر ممکن است. نقاشی های بزرگان هنر، که حالا بر دیوار موزه های دنیا نصب شده اند، نتیجهء پاسخهایی هستند که آنها برای سؤالهایشان یافته اند!
هر هنرمندی در آغاز کار هنری اش، همواره سعی می کند کاری را انجام دهد که دوست دارد. بعضی ها از ندای درونشان تبعیت می کنند و از حاصل دست رنج و کوشش های خودشان به نتیجه ای می رسند و برخی دیگر از هنرمند دیگری کپی می کنند، با خودشان می گویند: «من عاشق کارهای این هنرمندم...اما». و این «اما» آنجایی است که ندای درونی هنرمند سر بیرون آورده است. اگر تو هم گرفتار این «اما» شدی، آن را جدی بگیر! هنرمند در حین تجربه کم کم از بخشهایی که در هنرمند موردعلاقه اش دوست ندارد فاصله می گیرد و سبک و شیوهء خودش را توسعه می دهد. بعد از مدتی، تقریباً همیشه، حتی بین تکنیک خودش و آن هنرمند هم مرزبندی می کند، و حتی به دنبال هنرمند دیگری می گردد. زمانی که این اتفاق می افتد، مخصوصاً اگر بارها و بارها تکرار شود، تکنیک هایی را که تا به حال فراگرفته است، یک جا به کار می بندد و نتیجه اثر هنری، همان هنری می شود که تا به حال کسی آن را ندیده است. تکنیک چیزی درست مقابل یافتن ندای درون است، چیزی که از تمرین و ممارست به دست می آید. دیگر این با توست که برای خلق اثرت کدام یک را و یا چطور هر دو را با هم به کار ببندی. نگران نتیجه نباش، در دوره ای زندگی می کنیم که خوشبختانه هنرمند فارغ از معیارهای عینی دیگران برای داوری اثرش، خود اوست که کارش را تعیین و ارزیابی می کند.
زیرکاری نقاشی، پرداخت کار، ارزشهای رنگی، و غیره...
حالا که می دانی چطور مثل یک نقاش فکر کنی، همچنین می دانی که چطور آن چه را که در واقعیت می بینی به زبان نقاشی ترجمه کنی، و می دانی که با چه تکنیکی راحت تر کنار می آیی، همه را همراه با مواد و ابزارت کنار هم بگذار و نقاشی خودت را خلق کن.
اگر باز هم گرفتار یکی از آن پرسشهای خاص شدی! تمام نیرو و ظرفیتت را بکار بیانداز تا پاسخ آن را بیابی و هرگز فکر نکن که غیر ممکن است. نقاشی های بزرگان هنر، که حالا بر دیوار موزه های دنیا نصب شده اند، نتیجهء پاسخهایی هستند که آنها برای سؤالهایشان یافته اند!
هر هنرمندی در آغاز کار هنری اش، همواره سعی می کند کاری را انجام دهد که دوست دارد. بعضی ها از ندای درونشان تبعیت می کنند و از حاصل دست رنج و کوشش های خودشان به نتیجه ای می رسند و برخی دیگر از هنرمند دیگری کپی می کنند، با خودشان می گویند: «من عاشق کارهای این هنرمندم...اما». و این «اما» آنجایی است که ندای درونی هنرمند سر بیرون آورده است. اگر تو هم گرفتار این «اما» شدی، آن را جدی بگیر! هنرمند در حین تجربه کم کم از بخشهایی که در هنرمند موردعلاقه اش دوست ندارد فاصله می گیرد و سبک و شیوهء خودش را توسعه می دهد. بعد از مدتی، تقریباً همیشه، حتی بین تکنیک خودش و آن هنرمند هم مرزبندی می کند، و حتی به دنبال هنرمند دیگری می گردد. زمانی که این اتفاق می افتد، مخصوصاً اگر بارها و بارها تکرار شود، تکنیک هایی را که تا به حال فراگرفته است، یک جا به کار می بندد و نتیجه اثر هنری، همان هنری می شود که تا به حال کسی آن را ندیده است. تکنیک چیزی درست مقابل یافتن ندای درون است، چیزی که از تمرین و ممارست به دست می آید. دیگر این با توست که برای خلق اثرت کدام یک را و یا چطور هر دو را با هم به کار ببندی. نگران نتیجه نباش، در دوره ای زندگی می کنیم که خوشبختانه هنرمند فارغ از معیارهای عینی دیگران برای داوری اثرش، خود اوست که کارش را تعیین و ارزیابی می کند.
3 comments:
.
said...
ترانه
چه نوشتهي خوبي. من اين را خيلي دوست دارم كه اينقدر خالصانه از هنر حرف ميزني ترانه. كاش وقتي هجده ساله بودم يك نفر اين حرفها را در گوشم خوانده بود. و البته شايد با همهي اين حرفها هم در نهايت چيز بدردبخوري از من ساخته نميشد. با اينحال حداقل اين تسكين را دارم كه در يك دورهاي از زندگي از نقاشي كشيدن لذت بردهام و خب هنوز هم نقاشي را دوست دارم
ترانه خالقی
said...
آسموسیز عزیز،
خوشحالم که نوشته های من را دنبال می کنی. و خوشحال تر می شوم وقتی بدانم این نوشته ها برای روحی هنر دوست مثل یک انگولک و یا حتی یادآوری می ماند. فقط یک چیز را هیچ وقت نباید فراموش کرد، آن هم این است که هیچ وقت و برای هیچ کس (در هر حرفه ای)، نقاشی کردن دیر نیست.
Anonymous
said...
سلام رفيق !
اولا كه ما خيلي خوشحاليم كه دوستايي مثل شما داريم كه هر بار با كامنتهاشون كلي به ما لطف ميكنند ! بازم ممنون !
ثانيا يه پست استثنايي آپ كردم برو صفا كن ! كلي پوستر از فيلمهايي كه قراره تو سال 2007 اكران بشن ! از دزدان درياي كاراييب 3 و شرك 3 بگير تا اسپايدرمن 3 و هر پاتر 5 و هرچي كه فكرشو بكني !
مطابق معمول منتظرتيم ! [لبخند]
Post a Comment