Monday 21 July 2008

نیاز به نبوغ در کودکی

گفتار سوم
یک بار دیگر هم گفته بودم که: همهء ما هنرمند به دنیا می آییم، اما برای بعضی ها گاهی کمی طول می کشد تا این را در خودشان کشف کنند. اما این که چه هنگام این اتفاق می افتد شاید بازمی گردد به زمانی که تجربه و ناخودآگاه با یکدیگر بیامیزند. تجربه ای که می تواند حاصل ماهها و یا سالها تلاش و ممارستی باشد که در پرتوی «خود - نبوغ پروری» به دست آمده است.
حالا این پرسش به ذهن می آید: کودکی که روند «تجربه» را به دلیل کمی سن پشت سر نگذاشته، چگونه می توان او را هنرمند شمرد؟ آیا همین که توجه رسانه ها را به خود جلب کرد، نامش پیاپی در مجلات مردمی آورده شد، آدمهای نامی اثرش را با قیمت های گزاف خریدند و در بازار تجارت کارهایش خرید و فروش شدند، باید هنرش را جدی گرفت؟ آیا مهم نیست که پژوهش گران، منتقدان، تاریخ دانان و متخصصان و کسانی که آخرین گلوله را در بازیابی هنر شلیک می کنند نیز هنر او را هنری جدی قلمداد کنند و یا همین کافی است که هنرش تنها برای گزارشگرانی پر اهمیت باشد که ممکن است هفتهء بعد در همان ستون روزنامه و یا همان زمان خبری، چیزی هم دربارهء بریتنی اسپیرز بنویسند و یا بگویند؟
با آن که بسیار به ندرت پیش می آید که هنرمندی در اوان کودکی و یا نوجوانی اثر و یا آثاری هم ارز هنرمندان تاریخ به فروش برساند، اما زیاد مطمئن نیستم که آیندگان در تاریخ هنر او را زیاد جدی بگیرند، و یا در ادامه بخواهد همچنان هنرمند باقی بماند و یا در آن رشته ادامهء تحصیل دهد، اما همان قدر با اطمینان می توانم بگویم که کودکان بسیاری وجود دارند که از آنها به عنوان «نابغه» نام نمی برند اما آیندگان نام آنها را با افتخار در صفحات تاریخ هنر خواهند آورد. شاهد مثال گفته هایم شیله است. پیکاسوست. یا حتی رنوار، اورپه، سورا، لوترک ، دگا و .....
برای تاریخ دانان هنر اهمیتی ندارد که طراحی های نخستین پیکاسو تا چه اندازه ترسو و ضعیف بوده اند، اگرچه برایشان جالب است که کارهای نخستینش چگونه او را به آن شاهکارها هدایت کرده اند.
ادامه دارد


0 comments: