آیا فکر می کنید مدل جامعه ای که در آن مردمانش در هارمونی با یکدیگر به سر برند، جامعه ای که در صد جرم در آن صفر باشد و ذره ای خرابکاری و یا وحشی گری بین آنها دیده نشود، جایی که ترس میانشان غایب باشد، جوان ترها از پیرها مراقبت کنند و پرورش و تربیت کودکان امری زیبا تلقی شود و بیشترین اهمیت را داشته باشد و .....چنین مدلی تنها در افسانه ها می تواند وجود داشته باشد؟
به خاطر دارم که زمانی یک استاد تی ام به نقل از ماهاریشی، استاد این تکنیک ِ مدیتیشن، می گفت اگر یک درصد یک جامعه مدیتیشن را جدی بگیرند و آن را انجام دهند، از آن رو که مدیتورها به دلیل فعال شدن نیروهای مثبت درونشان، هر کدام می توانند بر مردمان اطرافشان اثری شگرف گذارند، پس از مدت کوتاهی آمار جرم در آن جامعه کاهش خواهد یافت. حالا تصور کنید جامعه ای را که تمام مردم آن نه تنها به این امر می پردازند که حتی برنامه های مدیتیشن گروهی نیز امری مهم در زندگی روزمره شان به شمار می رود.
تقریباً هفتهء پیش بود که در یکی از سایتها، به نقل از دیلی میل به خبری برخوردم که باعث شد تا کنجکاوی ام مرا به چند سایت ندیده و نشنیده پرتاب کند وسبب شود تا خبرهای جالبی در این باره کسب کنم. اگرچه بیشتر آن سایت ها هم پس از نشر خبر دیلی میل به این موضوع پرداخته بودند. خوشبختانه پس از آن از طریق بلاگ نیوز نیز فهمیدم که یکی از دوستان وبلاگ نویس گرامی زحمت کشیده و مطلب دیلی میل را ترجمه کرده، و در پستی با عنوان هشتمین عجایب هفتگانهء جهان (یا با فارسی بهتر: هشتمین شگفتی جهان) در دسترس خوانندگانش گذاشته است.
در پست های اولیهء وبلاگم چند پست دربارهء اهمیت کودک درون، اعماق هوشیاری و نقش رؤیاها در زندگی بیداری به ویژه برای هنرمندان نوشته بودم. مطلبی هم بود با نام رُزی در بیایان، داستان زندگی مارتا بکت و خانهء اپرای آمارگوسا که چندین سال از زندگی اش را برای نقاشی دیوارهای آن گذاشت و هنوز هم که هنوز است، آن مکان ِ دورافتاده، قبلهء آمال ِ بسیاری از بالرین هاست. داستان دامان هور اما برایم عجیب تر بود. دور از چشم دولت ایتالیا، صرف سی سال برای کندن چیزی حدود ٨٫۵٠٠ مترمربع از زمین (زمینی که بعدها دریافتند لایه های آن بر روی معدنی باستانی با قدمت سیصد میلیون سال خوابیده است و به میلونیت مشهور است و بخارهای ناشی از گازهای زمینی در تمام مدت ساخت ِ این بنا، همه جا را می پوشانده و فالکو معتقد است که انرژی فیزیکی زمین را بدین گونه به آنجا منتقل می کرده است) در پنج طبقه و ساخت ۹ تالار که با صدها راهرو به دیگری وصلند و سپس زینت دادن آنها با انواع و اقسام موزاییک ها و شیشه های رنگی و مجسمه ها و نقاشی های با شکوه دیواری..... تنها از آن رو که طراح و مالک آن رؤیاهای کودکی اش را جدی گرفته،....اینها همه همان اندازه مرا به شگفتی واداشت که وقتی پلیس آن ناحیه نخستین بار از راز سر به مُهر آن باخبر شد و به درون آن پا گذاشت و از تعجب دهانش باز ماند! آنها که زندگی در حاشیهء شهرهای اروپایی را تجربه کرده اند، خصوصاً آلپ نشینان، می دانند که اخبار مردم تا چه اندازه سریع (سریع تر از هر رسانه ای) دهان به دهان می گردد و همه از زندگی دیگری باخبرند. این که فالکو و دوستانش که از سراسر دنیا داوطلبانه برای کار در این بنا به آنجا می آمده اند، موفق شده اند بیست سال این راز را در دل زمین، زیر خانهء فالکو پنهان نگه دارند نیز به اندازهء حجم کاری که کرده اند شگفت انگیز است! فالکو این مکان را معبد بشریت نام گذاشته و نام دامان هور را از نام یک معبد زیرزمینی مصری به معنی شهر نور امانت گرفته است. او زمانی این کار را آغاز کرد که در سن بیست سالگی اش هنوز هیچ حرفه ای نیاموخته بود اما با تکیه بر این اصل که در قرون وسطی نیز کلیساها را بدون مهندس و معمار می ساخته اند، پس اگر آنها چنان چیزی ساختند، چرا ما نه؟ بدون در اختیار داشتن هر گونه پولی کار حفر زمین را شروع می کند. ابتدا دائره المعارفش را می فروشد، اما بعد تصمیم می گیرد که یک شرکت بیمه راه اندازی کند و مردمی را به استخدام آن درآورد که توانایی هیچ کاری را نداشتند. پس از آن که کار شرکت رونق می گیرد، آن را به دوستی می سپارد و تنها به حمایت از آن بسنده کرده و بقیهء وقتش را صرف بنای دامان هور می کند. سالها در خفا با دوستانش به کار ادامه می دهد تا آن که پس از مدتی مردم آن ناحیه احساس می کنند در این مکان چیزی غریب و نامعمول رخ می دهد. آن را به دادگاه محلی گزارش می کنند و دادگاه از ارتش می خواهد که « شر این تروریست مسلکان را از دل کوه بر کند»... این می شود که سر و کلهء پلیس پیدا می شود و ....تا انتهای ماجرا....تا جایی که وقتی سروصدای دامان هور در همه جا می پیچد، دادگاه به یکی از بزرگترین حامیان آن تبدیل می شود.
فالکو رهبر معنوی گروهی است که در کنار هم مسلکانشان در این معبد به طور دسته جمعی به مدیتیشن های گروهی می پردازند. تصاویر زیبای درون تالارهای این معبد را می شود در وب سایت آنها مشاهده کرد. داستان و فلسفهء کار و زندگی دامان هوریان را در پست بعدی خواهم نوشت.
به خاطر دارم که زمانی یک استاد تی ام به نقل از ماهاریشی، استاد این تکنیک ِ مدیتیشن، می گفت اگر یک درصد یک جامعه مدیتیشن را جدی بگیرند و آن را انجام دهند، از آن رو که مدیتورها به دلیل فعال شدن نیروهای مثبت درونشان، هر کدام می توانند بر مردمان اطرافشان اثری شگرف گذارند، پس از مدت کوتاهی آمار جرم در آن جامعه کاهش خواهد یافت. حالا تصور کنید جامعه ای را که تمام مردم آن نه تنها به این امر می پردازند که حتی برنامه های مدیتیشن گروهی نیز امری مهم در زندگی روزمره شان به شمار می رود.
تقریباً هفتهء پیش بود که در یکی از سایتها، به نقل از دیلی میل به خبری برخوردم که باعث شد تا کنجکاوی ام مرا به چند سایت ندیده و نشنیده پرتاب کند وسبب شود تا خبرهای جالبی در این باره کسب کنم. اگرچه بیشتر آن سایت ها هم پس از نشر خبر دیلی میل به این موضوع پرداخته بودند. خوشبختانه پس از آن از طریق بلاگ نیوز نیز فهمیدم که یکی از دوستان وبلاگ نویس گرامی زحمت کشیده و مطلب دیلی میل را ترجمه کرده، و در پستی با عنوان هشتمین عجایب هفتگانهء جهان (یا با فارسی بهتر: هشتمین شگفتی جهان) در دسترس خوانندگانش گذاشته است.
در پست های اولیهء وبلاگم چند پست دربارهء اهمیت کودک درون، اعماق هوشیاری و نقش رؤیاها در زندگی بیداری به ویژه برای هنرمندان نوشته بودم. مطلبی هم بود با نام رُزی در بیایان، داستان زندگی مارتا بکت و خانهء اپرای آمارگوسا که چندین سال از زندگی اش را برای نقاشی دیوارهای آن گذاشت و هنوز هم که هنوز است، آن مکان ِ دورافتاده، قبلهء آمال ِ بسیاری از بالرین هاست. داستان دامان هور اما برایم عجیب تر بود. دور از چشم دولت ایتالیا، صرف سی سال برای کندن چیزی حدود ٨٫۵٠٠ مترمربع از زمین (زمینی که بعدها دریافتند لایه های آن بر روی معدنی باستانی با قدمت سیصد میلیون سال خوابیده است و به میلونیت مشهور است و بخارهای ناشی از گازهای زمینی در تمام مدت ساخت ِ این بنا، همه جا را می پوشانده و فالکو معتقد است که انرژی فیزیکی زمین را بدین گونه به آنجا منتقل می کرده است) در پنج طبقه و ساخت ۹ تالار که با صدها راهرو به دیگری وصلند و سپس زینت دادن آنها با انواع و اقسام موزاییک ها و شیشه های رنگی و مجسمه ها و نقاشی های با شکوه دیواری..... تنها از آن رو که طراح و مالک آن رؤیاهای کودکی اش را جدی گرفته،....اینها همه همان اندازه مرا به شگفتی واداشت که وقتی پلیس آن ناحیه نخستین بار از راز سر به مُهر آن باخبر شد و به درون آن پا گذاشت و از تعجب دهانش باز ماند! آنها که زندگی در حاشیهء شهرهای اروپایی را تجربه کرده اند، خصوصاً آلپ نشینان، می دانند که اخبار مردم تا چه اندازه سریع (سریع تر از هر رسانه ای) دهان به دهان می گردد و همه از زندگی دیگری باخبرند. این که فالکو و دوستانش که از سراسر دنیا داوطلبانه برای کار در این بنا به آنجا می آمده اند، موفق شده اند بیست سال این راز را در دل زمین، زیر خانهء فالکو پنهان نگه دارند نیز به اندازهء حجم کاری که کرده اند شگفت انگیز است! فالکو این مکان را معبد بشریت نام گذاشته و نام دامان هور را از نام یک معبد زیرزمینی مصری به معنی شهر نور امانت گرفته است. او زمانی این کار را آغاز کرد که در سن بیست سالگی اش هنوز هیچ حرفه ای نیاموخته بود اما با تکیه بر این اصل که در قرون وسطی نیز کلیساها را بدون مهندس و معمار می ساخته اند، پس اگر آنها چنان چیزی ساختند، چرا ما نه؟ بدون در اختیار داشتن هر گونه پولی کار حفر زمین را شروع می کند. ابتدا دائره المعارفش را می فروشد، اما بعد تصمیم می گیرد که یک شرکت بیمه راه اندازی کند و مردمی را به استخدام آن درآورد که توانایی هیچ کاری را نداشتند. پس از آن که کار شرکت رونق می گیرد، آن را به دوستی می سپارد و تنها به حمایت از آن بسنده کرده و بقیهء وقتش را صرف بنای دامان هور می کند. سالها در خفا با دوستانش به کار ادامه می دهد تا آن که پس از مدتی مردم آن ناحیه احساس می کنند در این مکان چیزی غریب و نامعمول رخ می دهد. آن را به دادگاه محلی گزارش می کنند و دادگاه از ارتش می خواهد که « شر این تروریست مسلکان را از دل کوه بر کند»... این می شود که سر و کلهء پلیس پیدا می شود و ....تا انتهای ماجرا....تا جایی که وقتی سروصدای دامان هور در همه جا می پیچد، دادگاه به یکی از بزرگترین حامیان آن تبدیل می شود.
فالکو رهبر معنوی گروهی است که در کنار هم مسلکانشان در این معبد به طور دسته جمعی به مدیتیشن های گروهی می پردازند. تصاویر زیبای درون تالارهای این معبد را می شود در وب سایت آنها مشاهده کرد. داستان و فلسفهء کار و زندگی دامان هوریان را در پست بعدی خواهم نوشت.
3 comments:
Anonymous
said...
سلام
!فوق العاده بود
مانی
Anonymous
said...
bavaram nemishe.in ke hamchin chizi vujud dashte bashe va in hame modat kasi azesh bi khabar munde bashe.alan websitesh ro daram baz mikonam bebinam jaryaane aslish chi bude
merc ke in chiza ro share miknoi ba hame
:)
آرتو بازان
said...
زن نارنجي ديگر زن نيست
يك پرتقال است
درشت و تازه.
Post a Comment