Tuesday, 11 December 2007

هیچ «بهترین راه» یا «تنها راه»ی وجود ندارد

امسال علی رغم میل فراوانم، فرصت نشد تا به نمایشگاه کتاب فرانکفورت بروم، اما باید اینجا اعتراف کنم پس از گذشت یک سال هنوز فرصت نکرده ام تمام حجم عظیم کاتالوگهایی را که پارسال از نمایشگاه با خود آورده بودم، مرور کنم. اما همین گه گداری که فرصتی دست می دهد و چند تایی از آنها را برگ می زنم، گزارش ها و مصاحبه های آنها را می خوانم و یا بخشی از کتابهای عکس دارشان را نگاه می کنم، به تنهایی برای خوراک روح چند هفته ام کافی اند. سال گذشته، درست چند ماه پس از مرگ عکاس نامدار آمریکایی، آرنولد نیومن و یک ماه پیش از نمایشگاه فرانکفورت بود که کتابی به چاپ رسیده و می شد گزارش این کتاب را در چند کاتالوگ و غرفه هم پیدا کرد. چند شب پیش هنگام وجین همین کاتالوگها، به گزارشی دربارهء این کتاب برخوردم. خود ِ کتاب را ندارم، اما با یک سرچ مختصر در اینترنت توانستم تقریباً تمام عکسهای آن را پیدا کنم. در سایت آمازون هم می شود چند صفحه ای از این کتاب را دید. به نظرم خیلی عجیب نیست این آدمی که از کودکی دیوانهء طراحی و نقاشی بوده و بعدها به خاطر شرایط مالی خانواده مجبور به ترک تحصیل دانشگاه هنر شده و برای کسب درآمدی هر چند اندک به عکاسی روی آورده....بخش اعظمی از عکاسی های پرترهء او را «نقاشان» پیشروی قرن بیستم که هر کدام سهم به سزایی در نقاشی مدرن دارند، تشکیل داده اند. عکسهایی که هر یک شخصیت کاملی از صاحبان آن را به بیننده می نمایاند. حتی اگر پیکاسو را هم نشناسی با دیدن عکس هایش می توانی آدم نابغه ای را در ذهن تجسم کنی، با دالی به قعر نقاشی های بی زمانش بروی، از پشت سه پایهء پیت موندریان به دنیای خطهایش پا بگذاری، از ورای منحنی ها و دایره های میرو به صورت مهربانش برسی، به محض دیدن پرترهء فرانسیس بیکن صورتهای مسخ شده و کج و کولهء نقاشی هایش را به یاد آوری، آن تخت پادشاهی و دود بلند سیگار ماکس ارنست تو را به تابلوهای اسرار آمیزش رهنمون شود و ....همین طور است کلاژ صورت اندی وارهول و نیم رخ محکم و جدی جورجیو اُ کافی و پاول اشتراند و ویلم د کونینگ و ژان دوبوفه و مارسل دوشامپ و مارک شاگال و جکسون پولاک با میز انبوهی از قوطی های رنگش و ووو...انگار تمامی ندارند....حالا همهء اینها به کنار، فقط تعداد زمانهایی که این عکاس خوش ذوق و خوش اخلاق در زندگی اش با این آدمهای بزرگ گذرانده را در ذهن مجسم کن! چرا که می گویند همیشه دوست داشته از پرترهء سیاستمداران، دانشمندان، موسیقی دانان، هنرپیشه ها، نویسنده ها و هنرمندانی عکس بگیرد که می توانسته تا پاسی از شب با آنها به گفتگو بنشیند.


1 comments:








Anonymous

said...

:) varede legends on line ke mishim ye jomle hast: we dont take picture with our camera... i love this one!