Thursday, 23 August 2007

هنر دربارهء زندگی یا دربارهء هنر؟

آره داشتم می گفتم....همینطور ادامه می داد: مدرنیسم روی لبهء سست و شکنندهء تردید آدمی راه می رود. آدمها را به «پیش رفتن برای پیشی گرفتن» ی هدایت می کند تا حس تشخیص شان را زیر سؤال ببرد. تا آدمها داخل ورطه ای بیافتند که چیزی را که باور ندارند و یا نمی بینند به زبان بیاورند، صرفاً به این دلیل که برای دوستان و یا آموزگاران و استادانشان پذیرفتنی باشد. استادان مدرنیست، احترام به خود و اعتماد به نفس تو را برای قضاوت در آن چه می بینی مورد تهدید قرار می دهند. تا آن جایی که زیبایی را در اشکال از فرم خارج شده و نامأنوس و عجیب و غریب می یابی. تا آن جایی که دروغ می گویی و به زبان می آوری که چیزی را از ورای آن اثر هنری می فهمی و درک می کنی که حقیقت نداشته است و نمی دیده ای و درنمی یافته ای. آنها شأن و مقام تو را با این چیزها چنان زیر سؤال می برند که تو هم می شوی همدست تمام و کمال ِ آنها در نقب زدن و ویرانی مثلث ِ حامی روح بشر، یعنی: اعتماد به خود، تکیه بر خود و احترام به خود. آنها بی معنی بودن و هرج و مرج را چنان در نظرت ترفیع می دهند که تو هم بی اختیار آنها را «هنر زیبا» می نامی و تو را تا آنجا پیش می برند که با افتخار مدفوع فیلی را که بر تمثال آن بانوی مقدس چسبانده اند «هنر زیبا» اعلام می داری!
به این گزارش دقت کن: «خانمها / آقایان، یک سورپرایزِجانشین روی کارت دسر امشب وجود دارد. دیگر در منو شکلات موجود نیست. به جای آن یک گالن عسل طلایی و براق روی پوست بدن سرو می شود. فقط استعمال خارجی. میزبانتان از فرق سر تا نوک پا آن را می پوشد. کارن فاینلی، هنرمند پرفورمنس و متخصص در استفادهء ابتکاری از مواد غذایی.»
کارن فاینلی را بدعت گذاری آمریکایی در پرفورمنس های هنرمندانه و همچنین اجراهایی در زمینهء ادبیات، فیگوراتیو و هنرهای تجسمی می دانند. شمار زیادی چیده مان و دیزاین و پرفورمنس و مجسمه هایی در فضاهای عمومی سراسر دنیا دارد. تصویرش نیز در مجلهء پلی بوی به چاپ رسیده است. در طول نمایش های عمومی اش، خلسه وار از خود صداهایی در می آورد، هیستریک وار جیغ می زند و در حین گفتن ِ حرفهایی بی معنی در انتهای کار لباسهایش را بیرون آورده و بر سر و بدن خود شکلات، عسل و یا مواد دیگری از این قبیل می مالد. او را بدعت گذاری در شکستن تابوهای زنانه می دانند!
برای آشنایی بیشتر با آثار دیگر مدرنیست ها، می توانی به حراجی های ساتبی و کریسیتی هم سری بزنی.
تئوری مدرنیست ها این است که از تعریف هنر بکاهند و بر انجام و خلق هنر بیافزایند. در هنر آنها، مشاهده گر کمترین ارزشی ندارد. مهم نیست که بیننده چه احساسی دارد...و یا چه می بیند و چه تأثیری بر او می گذارد. آنها می گویند: من یک هنرمندم، اگر شما هنری را که خلق کرده ام، دوست ندارید، پس معلوم است که یک ضد هنر و احمق بیشتر نیستید. نقاشی های پولاک اگر بر طبق نظر خود او، با از بین بردن تأثیرات هوشیارانه به وجود آمده و ناخودآگاه خلق شده باشند، همین کوشش او در پاشیدن رنگ بر بوم نقاشی اش، نشانی از خودآگاهانه بودن آنهاست و همان هایی که به خاطر تئوری اش او را هنرمند بزرگی می دانند، باید به خاطر همین تناقض وی را به چالش بکشند.
تعادل، طراحی، قرینگی، فضای منفی، چرخه و ترکیب رنگ....اینها چیزهایی نیستند که مدرنیست ها اختراعش کرده باشند. حتی اگر نفی اش کنند اما می بینیم که گاه به طور غریزی از همین المان هایی استفاده می کنند که رئالیست های سنتی صد ها سال است که در باشکوه ترین آثار هنری شان از آنها بهره جسته اند. رئالیست هایی که همین مدرنیست ها دشمن سرسختشان به حساب می آیند!


1 comments:








Anonymous

said...

,webloget vagean baram jazab bod dost daram weblog mano ham bbini www.nonoghalam.blogfa.com