چندی پیش کتابی می خواندم از یک محقق چشم پزشک در دانشگاه استفورد به نام میشائیل مَرمور که بخش اعظم تحقیقاتش حول بیماری های چشمی هنرمندان می گردد. وی با استفاده از نرم افزار فتوشاپ و مدارک پزشکی – تاریخی ِ هنرمندان، به خصوص امپرسیونیست های فرانسوی چون کلود مونه، ادگار دگا و همچنین هنرمندانی چون رامبراند، ماری کاست وجورج اُ کافه،... آثارشان را، روند کاهش دید و تأثیر پیشرفت بیماری چشمی شان در آن آثار را مقایسه و بررسی کرده است. وی در نسخه های بازسازی شدهء کامپیوتری اش، نشان می دهد که مثلاً در نقاشی های حمام کننده های دگا، چطور به مرور زمان تصاویر محو تر و ضربه های قلم سخت تر و خشن تر می شوند. و یا در نقاشی های مانه، مثل نقاشی زنبق تالاب و یا پل ژاپنی در گیورنی، تصاویر اثر او و حتی امضای هنرمند تحت تأثیر آب مروارید درهم و برهم تر شده و رنگها مرتعش تر و خفه تر به نظر می رسند و در عین حال نقاشی های هر دو هنرمند در طی سالهایی که بیماری چشمشان پیشرفت افزون تری دارد، انتزاعی تر می شوند.
نتیجه های این تحقیق بسیار مرا به یاد هنرمندان امروزه ای می اندازد که با استفاده از نرم افزارهای پیشرفتهء گرافیکی، قادرند تا در موضوعات مورد علاقه شان دست برده، با استفاده از آنها در نقاشی هایشان افکت های متفاوتی ایجاد کرده و با بازی های رنگی در این تصاویر مکانیکی چشم بیننده را خیره سازند. مقایسهء این گونه آثار با آثار هنرمندانی که در زمان خود به این نوع ابزار دسترسی نداشته اند و با وجود تمام مشکلات تنها با اتکا به ذوق و سلیقه، قدرت دست، نگاه و البته استعدادشان به خلق اثرمی پرداخته اند، این سؤال را به جای می گذارد که به راستی معیار ارزش یک اثر هنری چیست و مرزهای آن کجاست!
1 comments:
Anonymous
said...
saaaaaaaaaaaalaaaaaaaaaam
miss u ! tara jonam...
:)
big boss
Post a Comment