این روزها که یاد لئوناردو داوینچی نقش پررنگی در ذهنم دارد، دلم نیامد داستانی را برایت روایت نکنم. داستانی که بیشتر به یک افسانه می ماند.
اگر به فلورانس ایتالیا سفر کرده باشی، در سالن مجلس پالازو وکچیو، قلب قانون گذاری جمهوری فلورانس، دیوار های عظیمی را مشاهده می کنی. این دیوارها پوشیده از نقاشی های متوسطی هستند که نقاش آن بیشتر به عنوان یک زندگی نامه نویس هنری شهرت دارد تا نقاشی برجسته. نام او جورجیو واساری است. شاید باورش برایت سخت باشد... که پیش از آن که واساری این دیوارها را با نقاشی های خود پر کند، دو هنرمند ارجمند تاریخ هنر، مجبور شدند شانه به شانهء یکدیگر، دو دیوارمقابل هم، در این سالن را به نقش کشند. در حقیقت عداوت بین این دو و نزاع مشهود بینشان، بزرگان شهر فلورانس را در اوایل قرن شانزدهم واداشت تا به بهانهء بزرگداشت جمهوریت فلورانس، به رقابتی تنگاتنگ ترغیبشان کند. دو هنرمندی که نه از لحاظ سن و نه از لحاظ سبک بینشان شباهتی وجود داشت. درست در همان سالهایی که داوینچی پنجاه و یک ساله، به نقاشی مونالیزا مشغول بود، وی را به نقاشی نبرد آنگیاری که به جنگ با میلان شهرت دارد، گماشتند و میکل آنژبیست و هشت ساله را که به ساخت مجسمهء داود می پرداخت، به نبرد کاسکینا، نبردی مقابل پیزای همسایه، گماردند. آن هم درست زمانی که رافائل بیست و یک سال داشت! متولیان این مسابقه، گمان می کردند که فشاررقابت بین این دو نتیجهء کار را بهتر خواهد کرد. اما دریغ که هر دوی این هنرمندان به دلیل تنها ویژگی مشترکشان، یعنی ناتمام گذاشتن کاری که شروع می کردند، هیچ از یک این دو اثر را به پایان نرساندند. نزاع افسانه ای این دو هرگز به اوج نرسید و آنانی که در انتظار نتیجهء این مسابقه بودند آن را نا امیدانه رها کردند.
پیشرفت لئوناردو در این کار بهتر بود. وی طرح داستان مصورش را روی دیوار پیاده کرد و حتی برای این کار آسانسوری چوبی اختراع کرد تا به راحتی بتواند با آن بالا و پایین برود. اما به دلیل قصدش در نوآوری، بنابر دستورالعمل یک نویسندهء قدیمی رومی، گچ و رنگ روغن را با هم مخلوط کرد و در آغازین صبحی که به رنگ آمیزی کار می پرداخت، در اثر باران و رطوبت هوا، رنگهایش پوسته پوسته شدند و از دیوار شروع به ریختن کردند.
و اما میکل آنژ...وی از حد طراحی فراتر نرفت. در حالی که لئوناردو صحنه ای از «قلب» یک جنگ را با صورت خشمناک مردان از جان گذشته و اسبان شیهه زن به تصویر می کشید، میکل آنژ در طرحش بخشی از «حاشیهء» جنگ را به نمایش گذاشت. زمانی را که سربازان در چشمه ای حمام می گیرند و صدای پای سپاه دشمن را می شنوند و سعی می کنند تا از آب بیرون بیایند و زره هایشان را بپوشند. هردوی این اسکچ ها اولین تصاویر جنگی این دو هنرمند به حساب می آیند. یکی از نکات جذاب این دو صحنه، اشارهء آنها به هیجان غیر قابل کنترل انسان است، درست همانطور که ماکیاولی در همان زمان شکست جمهوری فلورانس را نتیجهء اعمال غیر عقلانی انسان دانست. بعدها، زمانی که دیگر جمهوریت در فلورانس به امیدی باطل بدل شده بود، واساری به طور عمد روی باقی ماندهء نبرد آنگیاری لئوناردو را نقاشی کرد و هر گونه ردی را از جمهوری و ایده آل هایش پاک کرد. اگرچه بارها تلاش کرده اند تا با استفاده از ابزار پیشرفته، رد پایی از شاهکار داوینچی را در زیر کارهای واساری بیابند و نقاشان بسیاری از جمله روبنس سعی کردند تا از این اثر ِ بدیع نمونه برداری کنند، اما واقعیت این است که یکی از بزرگترین پروژه های عظیم دوران رنسانس برای همیشه ناتمام ماند. واساری می نویسد که کنایه ها و ابراز انزجار میکل آنژ به لئوناردو به حدی رسید که وی فلورانس را برای همیشه به قصد فرانسه ترک کرد.
10 comments:
Unknown
said...
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نيستند
تا به رشته ي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
www.meisam-barikani.blogfa.com
Anonymous
said...
dost dashti ye sari behem bezani khoshhal misham
remember7.blogfa.com
Anonymous
said...
پايگاه خبري هنر ايران
www.iranartnews.com
Anonymous
said...
ترانه جان بعد از مدتی تاخیر سلام. خوبی؟ نوشته هایت را دنبال می کنم و الان در حال حاضر اون کیک خوشگلت داره بهم چشمک میزنه:) خسته نباشی و ممنون از نوشته های خوبت و از عکس کیکی خوشگلت . این روزها حتما لئوناردوی عزیز هم از دیدن کیکت خوشحاله . خدا به همراهت.
Anonymous
said...
taraneh jaan,
kheyli jaleb bood matnet,
va naghashi haa,
tafsirha neveshte khodete? ya inke naghd male linke digeyie? kheyli jazab bood, agar linke digeyi ham hast ke be in refer kone, baram beferest ,mecri:*
Anonymous
said...
salam Taraneh nazaninam
hameh chiz kheili ziba va jalebe
vaghean dastet dard nakoneh
Anonymous
said...
:)
Anonymous
said...
salam Taraneh.
kheily vaghte ke azat khabari nist. omidvaram ke khoob bashi be har haal va alave bar oon inja ro ham rahaa nakoni.
dorood bar to
Anonymous
said...
سلام.نمیدونم همون طراح صحنه هستی یا نه.در هر حال فکر کنم من یه دوست قدیمی خودم رو پیدا کردم.
Anonymous
said...
hi.dooste ghadimiye mani?bagh ferdos?
Post a Comment