Tuesday 9 September 2008

آیا ما هنر را می‌آفرینیم؟ یا هنر دنیا را می‌‌سازد؟

بدن انسان و فرم‌های گوناگون آن یکی از جذاب‌ترین موضوعاتی بوده که ذهن و هنر هنرمندان را برای قرن‌ها به خودش مشغول داشته، و این در حالی است که امروزه نه تنها در هنرهای زیبا که حتی تمام صفحات تلویزیون و مجلات و بیل بوردها و تقریباً همهء لحظات بیداری ما را هم پر کرده‌ است. فتو شاپ هم که به کمک انسان شتافته و در حق بازسازی معیارها و ایده آل‌هایش هیچ کوتاهی نمی‌کند.
شکی نیست که هنرمندان از ابتدای تاریخ هنر تا کنون، برداشت‌های گوناگونی از بدن انسان داشته‌اند و تنها اشتراکشان این بوده که آفریده‌هایشان هیچ کدام به انسان واقعی شباهت نداشته‌اند. از مجسمهء ١١ سانتی ونوس اتریشی ویلندورف گرفته تا ونوس‌های مشابه دیگر آن از نوع روسی و اوکراینی و اسلواکی و چک و ایتالیایی و فرانسوی‌اش تا بدن های زیباتر مصری و پس از آن، که یونانی ها سعی کردند تا اسطوره های شگفت انگیز و زیبایی را با مقیاس‌های دقیق هندسی خلق کنند. که آفریده‌های آنها هم البته با واقعیت اصلی فاصلهء بسیاری داشته‌اند.
تا اکنون که نوبت به ما رسیده است.
و ما انسان‌های مدرن و امروزی نیز همچنان وفادار به نیاکان باستانی‌مان، از آفرینش دور از واقعیت بدن ابایی نداریم. اما چرا؟ آیا می‌شود تنها به این گفتهء عصب شناسان بسنده کرد که به خاطر یک غریزهء بیولوژیک، ما با بخشی از مغزمان هنر را خلق می‌کنیم که با شادی و لذت ارتباط دارد و از این رو در آفریدن آن بخش‌هایی که برایمان اهمیت بیشتری دارد، بیشتر هم به گزافه می‌رویم؟! «تکامل» در این میان چه نقشی را در مغز ما ایفا کرده، وقتی که هنوز هم، چون هزاران سال پیش راه را به اغراق می‌رویم؟


0 comments: