- در اروپا جنبشی را برای نجات زیست-پهنهی فرهنگ برمیانگیختم.
پیوست ١: پیشنهاد میکنم همهء گفتگو را در اینجا بخوانید.
پیوست ٢: برای دوستانی که در ایران هستند و نمیتوانند گفتگو را در خود سایت دویچهوله بخوانند:
میکیس تئودوراکیس در ایران نامی آشناست. او بویژه نزد دانشجویان و روشنفکران در دورهی آستانهی انقلاب بسیار محبوب بود.
تئودوراکیس در سرتاسر جهان پرطرفدار بوده و هست. موسیقی فیلم "زوربای یونانی" آوازهی او را از محافل چپ و روشنفکری فراتر برد. جهانیان، یونان گذشتههای دور را میشناختند، اما با چهرهی انسان معاصر یونانی کمتر آشنا بودند. "زوربا" تصویری فراموشنشدنی از یک یونانی معاصر ارائه کرد، آن هم بدان هنگام که یونان برای دستیابی به آزادی به حمایت جهانی نیاز داشت. موسیقی تئودوراکیس هم موسیقی مقاومت بود و هم موسیقی جلب پشتیبانی از آن.
موسیقی فیلم "زوربا" شهرت تئودوراکیس را جهانی کرد
میکیس تئودوراکیس، متولد ۲۹ ژوئیهی ۱۹۲۵، در خانوادهای اهل موسیقی پرورش یافته است. نوجوان بود که به جنبش مقاومت علیه فاشیسم پیوست. به زندان افتاد و شکنجه شد. پس از جنگ، در سال ۱۹۴۷، باز به عنوان کمونیست دستگیر شد. پس از آزادی در میانهی دههی ۱۹۵۰ با شوری تمام به موسیقی رو آورد و از موسیقی مردمی یونان برای دعوت به جنبش عدالت و آزادی بهره گرفت. با موسیقی فیلم "زوربا" (سال ۱۹۶۴) شهرت جهانی یافت. پس از کودتای نظامی سال ۱۹۶۷ دستگیر شد. فشار جهانی باعث شد که در سال ۱۹۷۰ آزاد شود. او از تبعیدگاهش در فرانسه برای آزادی کشورش تلاش کرد. تئودوراکیس پس از سرنگونی حکومت سرهنگها در سال ۱۹۷۴ به یونان بازگشت. او همچنان نماد زندهی آزادی و هنر در یونان است.
روزنامهی "فرانکفورتر آلگماینه" با تئودوراکیس مصاحبه کرده است و برای این مصاحبه این عنوان را برگزیده است: «علیه چه شورش کنیم، آقای تئودوراکیس؟»
او در این مصاحبه از وضعیت سلامت خود، از اوضاع یونان، از ناآرامیهای اواخر سال گذشته در این کشور سخن گفته است و اینکه چگونه بایستی مقاومت سیاسی کرد و چرا بایستی فرهنگ را پاس داشت.
حالتان چطور است، آقای تئودوراکیس؟
مصاحبه با این پرسش آغاز میشود، در خانهی تئودوراکیس در آتن، که به توصیف مصاحبهکننده چیز خاصی نیست و تنها این ویژگی را دارد که بالای یک تپه است.
تئووراکیس از درد پا در رنج است. در پاسخ به اینکه حالش چگونه است، میگوید: «خودتان که میبینید − ناراحتیها و مشکلات سلامتیام، سیر ثابتی دارند. پایان کار رسیده، اما هنوز زندهام.»
پرسش بعدی این است که: «چه میکردید، اگر سی سالی جوانتر بودید؟» تئودوراکیس پاسخ میدهد: «در اروپا جنبشی را برای نجات زیست-پهنهی فرهنگ برمیانگیختم، در راستای همان چیزی که در سال ۱۹۸۸ توضیحش دادم. »
علیه آسفالت
در اینجا مصاحبهگر سخنرانی میکیس تئودراکیس را در جمع گروهی از سیاستمداران و فیلسوفان و نویسندگان به یاد میآورد. او در آن سخنرانی گفته بود: «وقتی زمین، زیر سلطهی آسفالت محو شود، شهرنشینان غمزده میکوشند چندتایی گل در گلدان بکارند. هر چه صنعتیشدن پیشتر رود، زمین جامعه و خاک زیر پای انسانها بیشتر به آسفالت و بتون تبدیل میگردد. حال باید تخم آفرینشگر را کجا کاشت، تا ریشه بدواند؟»
برای تئودوراکیس همچنان این پرسش مطرح است. میگوید: «این پرسشی است که هر روز از خودم میکنم. چه باید کنیم، تا تخم ریشه بدواند؟»
کنترل و سازمان
پرسش بعدی مصاحبهگر: «بخش بزرگی از جوانان یونانی اینک میگویند: ما باید مقاومت کنیم، علیه آن چیزی که شما بر آن "آسفالت" و "بتون" نام نهادهاید. احساستان چه بود، وقتی در ماه دسامبر گذشته در آتن بچهها و جوانان را دیدید که بخشی از مرکز شهر را به همریختند، فروشگاهها را خراب کردند، خانهها و ماشینها را به آتش کشیدند؟»
تئودوراکیس جواب میدهد: «به هم زدن و خراب کردن شیوهی من نیست. کسی که ویترینها را میشکند، فقط آب به آسیاب کسانی میریزد که میخواهد علیه آنان بجنگد. از این گذشته، نباید کسانی را که در پایان سال گذشته به بدترین شکلی شلوغکاری کردند، با آنانی یکی کنید که خواهان یک دگرگونی واقعی هستند.»
تئودوراکیس صحنهی قدرت در یونان را چنین تصویر میکند: «در یونان گروهی که در مورد سرنوشت و آیندهی جامعهی ما تصمیم میگیرند ده نفری بیش نیستند، ده نفری که بسیار ثروتمند اند. منظورم سیاستمداران نیست. در گذشته، دست کم میدانستیم که مسئولیت اوضاع با کیست. امروزه نمیدانیم. بر سر آن همه پولی که بانکهای اینجا مدعیاند در آنجا، یعنی آمریکا از دست دادهاند، چه آمده است؟ مسئولان اقتصادی با سیاستمداران مثل پیچ و مهره رفتار میکنند − بازشان میکنند یا کاملا بر حسب نیاز سفتشان میکنند. آنچه ما لازم داریم، کنترل و سازمان است. شهروندان بایستی سازمان یابند و کنترل کنند».
به نظر تئودوراکیس، در اروپا کنترل فقط نباید در سطح ملی باشد. در سطح فراملی نیز بایستی امکان سازمان و کنترل پدید آید. تئودوراکیس میگوید: «به اروپای حکومتگران نیاز نداریم؛ اروپای شهروندان را میخواهیم، اروپای پارلمانها را.»
مقاومت یعنی چه؟
مصاحبهگر میپرسد که تئودراکیس از واژهی "مقاومت" چه برداشتی دارد. او پاسخ میدهد: «بگذارید با خاطرهای از گذشته جواب بگویم. در ژوئیهی ۱۹۴۷ ما را به این اتهام که در جنگ داخلی به عنوان کمونیست جهتی خلاف میلشان داشتیم، گرفتند و به تبعید فرستادند، به جزیرهی ایکاریا. تقریبا دویست نفر بودیم. اکثراً دهقان بودند، چند نفری هم درسخوانده یا مثل من هنرمند بودند. پنجاه درصد تبعیدیان بیسواد بودند. ما در ایکاریا اجازه نداشتیم کار کنیم؛ در اردوگاهی محبوس بودیم که دور آن حصار کشیده بودند. بدین جهت تصمیم گرفتیم به بچههای دهقانان، ماهیگیران و کارگران خواندن و نوشتن یاد دهیم. سرعت یادگیری آنان بیشتر از آنی بود که ما قشر ممتاز میپنداشتیم. بدین جهت شروع کردیم به آنها زبان خارجی یاد دهیم، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی، هر چه بلد بودیم. به نظر من، این مهمترین نقش ما در مبارزه برای حق و آزادی بود. مقاومت، آن کار بود. آموزش و فرهنگ مهمترین بخش مقاومت بود.
در دفاع از فرهنگ
تئودوراکیس در ادامهی مصاحبه، مدام بر روی فرهنگ تکیه میکند و این که برای زندگیای که معنایی داشته باشد، بایستی از هنر سرشار شد. او میگوید، کسی که سر کار میرود و به خانه باز میگردد و جلوی تلویزیون مینشیند، تهی میشود. «موسیقی باخ کسی را تهی نمیکند، برعکس، سرشار میسازد.»
نصیحت او به جوانان شورشگر چیست؟
میگوید: «من دیگر نمیتوانم به آنان کمکی کنم. ما در اروپا آزادی مطبوعات، آزادی بیان و آزادی سفر داریم. هیتلر، موسولینی و فرانکو را پشت سر گذاشتهایم. با این امکاناتی که داریم بایستی از رقص دور گوسالهی طلایی دست برداریم. ثروت ما، برخلاف آنچه برلوسکونی میخواهد به ما نشان دهد، در یک حساب بانکی نهفته نیست. ثروت ما فرهنگ و فرهیختگی است. درست است و لازم است که مدام آن را طلب کنیم. نبایستی خشونت بورزیم. اما بایستی متحد شویم، از جلوی تلویزیون بلند شویم و از خانهها بیرون بیاییم. جوانانی که به آن صورت انبوه پا در خیابان نهادند، این موضوع را درک کردهاند. من به مسنتر ها میگویم: میخواهید ماشین بخرید، قایق بخرید، تلویزیون بخرید؟ به خاطر اینها میروید بانک و زیر بار قرض میروید؟ کار دیگری کنید: هندل، ویوالدی و باخ را برگزینید - اینها مجانیاند!»
نویسنده: رضا نیکجو
تحریریه: کیواندخت قهاری
پیوست ٣: همهء گفتگو در روزنامهء فرانکفورتر آلگماینه
0 comments:
Post a Comment