حدود یکی دوسال پیش بود که آثار یکی از هنرمندان چینی به نام «یو مینجون» صفحات روزنامهها و مجلات بسیاری را اشغال کرده بود. نام این هنرمند از آن رو سر زبانها افتاده بود که یکی از نقاشیهایش به نام «اعدام»، در اکتبر ٢٠٠٧در حراجی ساتبی لندن با قیمتی حدود ٢٫۹ میلیون پوند به فروش رفته بود و همین امر او را به گرانترین نقاش معاصر چینی بدل کرد.
این روزها خیلی یاد این هنرمند و آثارش میافتم.
- - تکنیک نقاشی های «یو» در اولین نگاه به پوسترهای تبلیغاتی میماند. نقاشیهایش سطوحی صاف و هموار دارند. خطوط بیرونیشان تیز است و رنگهای تندشان، پاپ آرت را به خاطرمان میآورد. سیمای شخصیتهایش، بر خلاف چهرهء هموطنان زردپوستش، رنگ صورتی تندی دارند. لبهایی قرمز و دهانی که بیش از اندازه بزرگ است و به پهنای صورتشان باز شده است. داخل دهان آنها کاملاً سیاه مینماید و دندانهای بیشمار و ردیف و یک اندازهشان خودنمایی میکنند. چشمهایی تا حد امکان بسته دارند و از شدت خنده، چینهای عمیقی در اطراف صورتشان ایجاد شده است. صورت هایی کپی شده از چهرهء خود یو که البته فرقی نمیکند در حال شلیک به سوی آنها باشند، یا در حال رژه رفتن در دستهای نظامی، یا بر کشتی نوح نشسته و یا آنها را با طناب بسته باشند، در هر حال از خنده ریسه رفتهاند. اما به راستی آنها به چه چیزی میخندند؟ این صورتهای به شدت خندان، در عین حال به تصاویری بینهایت ساکت مینمایند، به گونه ای که انگار در این تناقض چیزی هست که خود را در سکوت فریاد میزند. شباهت صورتها و حتی یک دستی لباسهایشان تا آن حد است که گاه بیننده حیران میشود آیا این همه آدم یک نفرند که تکثیر شدهاند و یا آدمهای گوناگونند که همگی ماسکی همشکل و البته بزرگتر از اندامشان بر چهره زدهاند. خودش میگوید: «ما در دنیایی از خدایان دروغین زندگی میکنیم. آنها در هر جایی هستند. لای فنگ، لیو هولان، مایکل جکسون، مونرو، استالین، پیکاسو. من به این نتیجه رسیدهام که آنها همگی به عنوان خدایان، یک نفرند که تصویرشان را در هر جایی پخش میکنند. همهء آن چه من از آنها قرض گرفتم، تولید دوبارهء خودم بود بهعنوان یک قهرمان، یکی پس از دیگری. آن خدایان این روزها به آیکونی بدل شدهاند. شما هم اگر یک آیکون شوید میتوانید وارد خون آدمها بشوید. من خودم را داخل یک آیکون کردم و از درون آن برای ساختن جامعهای بامزهتر، به لودگی پرداختم. هنوز هم این ادعا که انقلاب و کشتار میتواند جامعهای را بسازد برایم مسخره است. بعد از این همه مدت بشریت هنوز نتوانسته برای این موضوع راهی پیدا کند. فکر میکردم که این مسئله به اندازهء کافی بزرگ هست، برای همین کاری کردم تا به جای آن که فقط به آن بخندند آنها را به فکر کردن وادارم.»
- «یو مینجون» خالق همان گروه مجسمههای هم شکلی است که در ١٩٩٩برای بی ینال ونیز ساخته بودشان. مجسمههایی درست مثل مجسمههای سفالی رزمجویان امپراطوری کین (قبل از میلاد ٢٠٦-٢٢١): «صدها فیگور که همه دقیقاً همان طور فقط با تفاوتهایی جزئی در شباهتهایشان، ظاهر میشدند و خلق یک «ارتش» معاصر از فیگورهایم که آنجا در برابر مردم میایستادند. بینندهها چه احساسی پیدا میکردند؟ با بلند پروازی خلق هزار فیگور راشروع کردم، خیل عظیمی از رزمجویان، اما در دستههای ٢٥ تایی، همه در حالتی مشابه. به این نتیجه رسیدم که این حجم عظیمی است. هر کدامشان کمی از من بزرگتر بودند، برای همین هم فضای کاملاً زیادی را میگرفتند. نگرانیام شروع شد که با این هزار تا چکار کنم. کجا و چطور می توانستم آنها را بفروشم؟ چطور میتوانستم از آنها مراقبت کنم؟ در پایان آنها را به ٢٥٠ تا رساندم، یعنی ده گروه، که بعضی از آنها پرچمی را حمل کردهاند و دیگران روی یک پا ایستادهاند».
- «یو» مجموعهای هم دارد به نام ماز یا هزار خم و در آن اثری هست با عنوان «در جستجوی تروریسم». او میگوید که این مجموعه را از هزار خمهای کودکان در دنیای واقعی الهام گرفته است. «در دنیای واقعی هم هر کسی در حال جستجوست. فرقی نمیکند در چه حرفهای، فیزیک، شیمی، سیاست، حقوق....به نظر من هر کسی در یک هزار خم قرار دارد. مثلاً شما اتاقی را پیدا میکنید و فکر میکنید که پاسخ را یافتهاید، اما آن لحظهای که اتاق را ترک میکنید و وارد هزار خم دیگری میشوید، فراموشش میکنید. خروجیها همیشه غیر قابل یافتناند. گیج کننده است».
«این برای من مثل یک بازی است. آمریکا برای جستجوی بن لادن به افغانستان رفت. جنگ پس از جنگ و آنها چیزی نیافتند. چیزی که در ظاهر جستجوست اما در ریشهء عمیق تر آن برخورد مذاهب است. هیچ کس هم نمیداند چطور آن رامهار کند. درست شبیه یک هزار خم. شما دو تا تروریست را در یک اتاق دستگیر میکنید و سپس تروریستهای بیشتری در اتاقهای دیگری یافت میشوند. به نظر میرسد پاسخی وجود ندارد. برای جستجو از این رو موضوع تروریسم را انتخاب کردم، چون در حال حاضر همهء دنیا دارد دنبال تروریسم میگردد».
این روزها خیلی یاد این هنرمند و آثارش میافتم.
- - تکنیک نقاشی های «یو» در اولین نگاه به پوسترهای تبلیغاتی میماند. نقاشیهایش سطوحی صاف و هموار دارند. خطوط بیرونیشان تیز است و رنگهای تندشان، پاپ آرت را به خاطرمان میآورد. سیمای شخصیتهایش، بر خلاف چهرهء هموطنان زردپوستش، رنگ صورتی تندی دارند. لبهایی قرمز و دهانی که بیش از اندازه بزرگ است و به پهنای صورتشان باز شده است. داخل دهان آنها کاملاً سیاه مینماید و دندانهای بیشمار و ردیف و یک اندازهشان خودنمایی میکنند. چشمهایی تا حد امکان بسته دارند و از شدت خنده، چینهای عمیقی در اطراف صورتشان ایجاد شده است. صورت هایی کپی شده از چهرهء خود یو که البته فرقی نمیکند در حال شلیک به سوی آنها باشند، یا در حال رژه رفتن در دستهای نظامی، یا بر کشتی نوح نشسته و یا آنها را با طناب بسته باشند، در هر حال از خنده ریسه رفتهاند. اما به راستی آنها به چه چیزی میخندند؟ این صورتهای به شدت خندان، در عین حال به تصاویری بینهایت ساکت مینمایند، به گونه ای که انگار در این تناقض چیزی هست که خود را در سکوت فریاد میزند. شباهت صورتها و حتی یک دستی لباسهایشان تا آن حد است که گاه بیننده حیران میشود آیا این همه آدم یک نفرند که تکثیر شدهاند و یا آدمهای گوناگونند که همگی ماسکی همشکل و البته بزرگتر از اندامشان بر چهره زدهاند. خودش میگوید: «ما در دنیایی از خدایان دروغین زندگی میکنیم. آنها در هر جایی هستند. لای فنگ، لیو هولان، مایکل جکسون، مونرو، استالین، پیکاسو. من به این نتیجه رسیدهام که آنها همگی به عنوان خدایان، یک نفرند که تصویرشان را در هر جایی پخش میکنند. همهء آن چه من از آنها قرض گرفتم، تولید دوبارهء خودم بود بهعنوان یک قهرمان، یکی پس از دیگری. آن خدایان این روزها به آیکونی بدل شدهاند. شما هم اگر یک آیکون شوید میتوانید وارد خون آدمها بشوید. من خودم را داخل یک آیکون کردم و از درون آن برای ساختن جامعهای بامزهتر، به لودگی پرداختم. هنوز هم این ادعا که انقلاب و کشتار میتواند جامعهای را بسازد برایم مسخره است. بعد از این همه مدت بشریت هنوز نتوانسته برای این موضوع راهی پیدا کند. فکر میکردم که این مسئله به اندازهء کافی بزرگ هست، برای همین کاری کردم تا به جای آن که فقط به آن بخندند آنها را به فکر کردن وادارم.»
- «یو مینجون» خالق همان گروه مجسمههای هم شکلی است که در ١٩٩٩برای بی ینال ونیز ساخته بودشان. مجسمههایی درست مثل مجسمههای سفالی رزمجویان امپراطوری کین (قبل از میلاد ٢٠٦-٢٢١): «صدها فیگور که همه دقیقاً همان طور فقط با تفاوتهایی جزئی در شباهتهایشان، ظاهر میشدند و خلق یک «ارتش» معاصر از فیگورهایم که آنجا در برابر مردم میایستادند. بینندهها چه احساسی پیدا میکردند؟ با بلند پروازی خلق هزار فیگور راشروع کردم، خیل عظیمی از رزمجویان، اما در دستههای ٢٥ تایی، همه در حالتی مشابه. به این نتیجه رسیدم که این حجم عظیمی است. هر کدامشان کمی از من بزرگتر بودند، برای همین هم فضای کاملاً زیادی را میگرفتند. نگرانیام شروع شد که با این هزار تا چکار کنم. کجا و چطور می توانستم آنها را بفروشم؟ چطور میتوانستم از آنها مراقبت کنم؟ در پایان آنها را به ٢٥٠ تا رساندم، یعنی ده گروه، که بعضی از آنها پرچمی را حمل کردهاند و دیگران روی یک پا ایستادهاند».
- «یو» مجموعهای هم دارد به نام ماز یا هزار خم و در آن اثری هست با عنوان «در جستجوی تروریسم». او میگوید که این مجموعه را از هزار خمهای کودکان در دنیای واقعی الهام گرفته است. «در دنیای واقعی هم هر کسی در حال جستجوست. فرقی نمیکند در چه حرفهای، فیزیک، شیمی، سیاست، حقوق....به نظر من هر کسی در یک هزار خم قرار دارد. مثلاً شما اتاقی را پیدا میکنید و فکر میکنید که پاسخ را یافتهاید، اما آن لحظهای که اتاق را ترک میکنید و وارد هزار خم دیگری میشوید، فراموشش میکنید. خروجیها همیشه غیر قابل یافتناند. گیج کننده است».
«این برای من مثل یک بازی است. آمریکا برای جستجوی بن لادن به افغانستان رفت. جنگ پس از جنگ و آنها چیزی نیافتند. چیزی که در ظاهر جستجوست اما در ریشهء عمیق تر آن برخورد مذاهب است. هیچ کس هم نمیداند چطور آن رامهار کند. درست شبیه یک هزار خم. شما دو تا تروریست را در یک اتاق دستگیر میکنید و سپس تروریستهای بیشتری در اتاقهای دیگری یافت میشوند. به نظر میرسد پاسخی وجود ندارد. برای جستجو از این رو موضوع تروریسم را انتخاب کردم، چون در حال حاضر همهء دنیا دارد دنبال تروریسم میگردد».
0 comments:
Post a Comment