Thursday 21 August 2008

پل‌های هنر اسپانیا

گفتار دوم
بازدید از موزهء ال‌پرادو و سوفیای مادرید به قدم زدن در یک کتاب بزرگ تاریخ هنر می‌ماند. بزرگترین هنرمندان تاریخ اسپانیا از ولاسکز گرفته تا ال گرکو و گویا و.... و دیگر هنرمندان اروپایی از جمله فلمیش‌هایی مثل فان در وایدن و فان آیک و هنرمندان ایتالیایی چون تیتیان و بوتیچلی و نقاشان هلندی همچون رامبراند در پرادو خودنمایی می‌کنند و اسپانیایی‌های مدرن‌تری نیز، چون پیکاسو و خوان میرو و سالوادور دالی و .....در سوفیا قلب دوست‌دارانشان را به تپش وامی‌دارند.
اما نگین درخشان سوفیا، «گرنیکا»ی پیکاسوست. که دربارهء آن بسیار گفته‌اند. گرنیکا امسال در همین ماه پنجاه یک ساله شد. نه تنها بزرگی این اثر چشم را خیره می‌کند که شمار اسکچ‌های ریز و درشتی که این نقاش کوبیست تا اجرای نهایی گرنیکا خلق کرده آدم را به حیرت وامی‌دارد. طرح‌هایی که گاه بیان قوی‌تری از خود اثر دارند. گرنیکا یکی از نادر نقاشی‌هایی است که موضوعی غم‌انگیز دارد اما بیننده‌ای که نخستین بار چشم بر آن می‌اندازد از سر شوق ِ نخستین دیدار، ناخودآگاه لبخند بر لبش می‌نشیند. بیننده‌هایی که به حکم فرمان نگهبان مجبورند تا از فاصله ای که در تصویر دیده می‌شود هم چند متری دورتر بایستند، و پس از گذشت چند ثانیه که بر تابلو خیره ماندند انگار که به تصویر مقدسی چشم دوخته‌ باشند، دیگر لبخندی بر صورتشان دیده نمی‌شود. در کنار گرنیکا عکس‌هایی هم هست که دورا مار، یکی از معشوقه‌های پیکاسو از مراحل اجرای گرنیکا عکس‌برداری کرده است و تماشای آنها بر شکوه و بزرگی گرنیکا می‌افزاید.
حتماً می‌دانید که پیکاسو بسیاری از شاهکارهایش را در لوای مطالعهء آثار هنرمندان پیش از خودش خلق می‌کرده. چنان که برخی معتقدند حال ‌و‌ هوای گرنیکا به «پی‌آمدهای جنگ» اثر روبنس شباهت دارد. اما پیکاسو دوست نداشت که آثارش را کپی بنامند، چرا که او در حین بازسازی آنها، به زبان کوبیستی خودش ترجمه‌شان می‌کرد.
یک خیابان آن طرف‌تر از سوفیا، پرادو قد برافراشته که در حیاط ورودی آن مجسمهء دیه‌گو ولاسکز اثر آنیستو ماریناس، پالت و قلم‌مو به دست، به هنر دوستان خوش‌آمد می‌گوید. این موزه به خاطر جای دادن بیش از ده هزار اثر هنری از قرن ششم تا نوزدهم و همچنین آثاری از هنرمندان محبوب پیکاسو، از جمله ال‌گرکو، ولاسکز، گویا و فرانسیسکو زورباران از مکان‌های موردعلاقهء او به شمار می‌رفته است. جایی که چون موزه‌های دیگر، رازهای بسیاری را در دل خود نهان دارد. اما در میان همهء آنها «ندیمه‌ها»‌ی ولاسکز نه تنها یکی از بحث بر انگیز‌ترین آنها در تاریخ هنر به شمار می‌رود که حتی از نادر نقاشی‌هایی است که در تمام عمر هنری پیکاسو همراهش بوده است. شاهکاری که رد آن را در چندین اثرش می‌توان یافت. از انبوهی ِ مردمانی که در برابر این نقاشی ایستاده‌اند و همهمه‌ای که در میانشان شنیده می‌شود سخت نیست تا به محبوبیت این اثر پی ببریم.
پیکاسو چهارده ساله بود که برای نخستین بار با این اثر روبرو شد. آن هم زمانی که نخستین گامهای شناخت رازهای هنر را بر می‌داشت. چند ماه پس از آن خواهر هفت ساله‌‌اش با بیماری دیفتری از دنیا رفت. پیکاسو و خانواده‌اش هرگز با غم از دست دادن ماریا کنار نیامدند و این غم تا آخر عمر ِ پیکاسو همراهش ماند. در ١٨٩٧ در شانزده سالگی، یعنی کمتر از یک سال پس از مرگ ماریا، پیکاسو اسکچ‌هایی از این نقاشی زد. ماریا آگوستینا (سر‌ندیمه) و ماریا مارگریتا (دخترپادشاه) هر دو چون خواهرش موهایی طلایی داشتند. دومین باری که پیکاسو سراغ این نقاشی رفت هفتاد‌و‌پنج ساله بود. و آن زمانی بود که به خاطر اتهاماتی که معاصرینش به او زده بودند از دنیای هنر فاصله گرفته بود. زمانی که آنها دیگر او را نقاش بزرگ اسپانیا نمی‌دانستند.
هفتا‌دو‌پنج سالگی برای پیکاسو سال مهمی به شمار می‌رفت، چرا که پدرش در این سن از دنیا رفته بود و از‌این‌رو پیکاسو نیز مرگ خود را نزدیک می‌دید. در همین سال بود که دوباره به یاد ماریا افتاد. در این زمان کوچکترین دخترش پامولا نیز هم‌سن‌و‌سال دختر پادشاه‌ ِ «ندیمه‌ها» بود. در اواخر دههء پنجاه، اثر نامی ولاسکز سیصد ساله می‌شد و پیکاسو آماده بود تا دوره‌ای هنری از زندگی‌اش را با این شاهکار آغاز کند. دو هفتهء پی ‌در‌پی به نقاشی های جداگانه‌ای از دختر پادشاه در شکل‌ها و اندازه‌های گوناگون پرداخت. هر‌یک دیگرگون از دیگری. پنجره و تابش نور از آن برای بازسازی «ندیمه‌ها»‌یش توجه او را به کبوترهای پشت پنجره جلب کرد و این شد که زمانی را سرگرم نقاشی و طرح زدن از آنها شد. پس از آن دوباره به «ندیمه‌ها» بازگشت و تصویری نهایی از دختر پادشاه اما به سبک و سیاق خودش اجرا کرد. اثری پر از رنگ‌های شاد و ملقمه‌ای از تمرین های سه هفتهء گذشته اش. و دوباره تمرکزش را روی «ندیمه‌ها»ی اصلی گذاشت. دخترپادشاه در میانهء تصویر باقی ماند در حالی که آمیخته‌ای از دیگر شخصیت‌ها دور او را فرا گرفته بودند. تا دو هفته پس از آن پیکاسو بر شش بوم بزرگ دیگر نیز «ندیمه‌ها»‌ی گوناگون دیگری نقاشی کرد. در تعدادی از آنها برخی از شخصیت‌های اصلی ولاسکز از قلم افتاده‌اند و در برخی به عمد با نسخهء اصلی فرق دارند. اما در یکی از آنها همهء شخصیت‌ها حاضرند با این تفاوت که پس زمینهء کوبیستی آن، رنگهای خاکستری و پرسپکتیو متفاوتش بیان دیگری از «ندیمه‌ها» به ما می نمایاند.
هرچه این نقاشی به پایانش نزدیک‌تر می شد از اشتیاق پیکاسو نیز برای نقاشی این اثر کمتر می شد. تا چند ماه آینده، او بیست و چهار نقاشی دیگر از این اثر کشید. اما هیچ کدام به بارزی کارهای گذشتهء او نبودند. تا زمانی که اثر بزرگ را به پایان رساند، کمابیش پنجاه و هشت نقاشی با موضوع «ندیمه‌ها»ی ولاسکز خلق کرده بود. آثاری که از ورای آنها می‌شود برداشت پیکاسو را از این شاهکار معماگونه دریافت. او بعدها تمام این مجموعه را به موزهء پیکاسو در بارسلونا بخشید. موزه‌ای که در این سفر به خاطر دوری راه و کوتاهی زمان نتوانستم به تماشای آن بروم. از این رو موزهء پیکاسو و خانهء خوان میرو ماند برای سفر بعدی.
پیوست ١: گرنیکا، اثر پیکاسو، ١٩٣٧، رنگ و روغن روی بوم، موزهء سوفیا، مادرید
٣٤٩٫٣ x ٧٧٦٫٦
پیوست ٢: ندیمه ها، اثر پیکاسو،١٧ آگوست ١٩۵٧، رنگ‌ و‌ روغن روی بوم، موزهء پیکاسو، بارسلونا ٢٦٠x١٩٤
پیوست ٣: شاهکارهای موزهء پرادو
پیوست ۵: در پست بعدی تلاش می‌کنم اندکی دربارهء «ندیمه‌ها»‌ی ولاسکز بنویسم.


0 comments: