Wednesday 5 September 2007

رؤیاهای اشرافی

اگر از من بپرسند بهترین مکانی که دوست دارم وقتم را در آن جا صرف کنم کجاست، بی درنگ پاسخ می دهم یک کتابفروشی و یا یک فروشگاه نوشت افزار. هنوز هم وقتی پای قفسهء دفترچه ها می ایستم، مثل یک نوجوان چهارده پانزده ساله دوست دارم یکی یکی دفترچه ها را در دستم بگیرم، ورق بزنم، طراحی کاغذ و روی جلدشان را تماشا کنم و روی بافت جلدشان دست بکشم. به خاطر یادداشت های روزانه ام مجبورم هر از چند ماهی سراغشان هم بروم و یکی از آنها را به عنوان همدمی چند ماهه بخرم و با خودم به خانه بیاورم. تا به حال انتخاب های متفاوتی داشته ام...بعضی از آنها را دوست داشتم، بعضی از آنها را زمانی از روی ناچاری خریده ام و بعضی از آنها.....
سال گذشته، در یکی از همان شرایط ِ از روی ناچاری در برابر یک قفسهء نسبتاً خالی از همین دفترچه ها قرار گرفتم و با عجله ای که داشتم، مجبور شدم یکی از آن پنج شش دفتری که باقی مانده بود را انتخاب کرده وبخرم. از قضا، آن دفترچه یک سالی است که یکی از بهترین همدم های من از آب در آمده.... طرح، رنگ، بافت و استحکام روی جلد آن را خیلی دوست دارم. پای طرح آن نامی هست که پیش ازین برایم آشنا نبوده، اما بعدها که در اینترنت جستجویی کردم، فهمیدم طراح آن هنرمندی اهل اوروگوئه است که از کودکی در بارسلونا زندگی می کرده و چند سالی است که به یک ستارهء محبوب هنری در اسپانیا و حتی در نقاط دیگر دنیا تبدیل شده است. آ
ن قدر که حتی برای خود او هم چنین محبوبیت هنری باور نکردنی است. در دنیایی که آدمها، دیگر دوست دارند تا بیشتر در رؤیا زندگی کنند، کافی است که جوردی لاباندای سی و هفت ساله، یک میهمانی راه بیاندازد تا فضای میهمانی او از دخترها و پسرهایی پر شود که درست مثل فضای شیک و اشرافی طرحهایش، تی شرت و تاپ و جین های تنگ پوشیده اند و یا دورشان را شنل هایی از پر قو پوشانده و سر و وضع خود را درست مثل طرحهای او آراسته اند و گاه از پشت عینک آفتابی های بزرگی به دنیای اطرافشان نگاه می کنند. شاید این همه برای آن است تا بتوانند آنها هم به بخشی از دنیای فانتزی او بدل شوند. من خودم در دنیایی مثل دنیای خیالی لاباندا زندگی نمی کنم. حتی برایم تصور زندگی در چنین دنیایی دیوانه کننده است. اما بسیاری از طرح های او را دوست دارم. آن قدر که همین چند روز پیش یکی دیگر از سری دفترچه های او را خریدم. جوردی لاباندا هم مثل من از طرفداران «صبحانه در تیفانی» و «آودری هیپورن» و عکسهای «ریچارد آودون» و سوپرمدلهای دههء نود است.
در اسپانیایی که بعد از چهل سال توانست از قرنطینهء فرانکو
بیرون بیاید، نسل های بسیاری در این کشور بار آمده بودند که یکی پس از دیگری ترس و هراس از تازه ها را از نسل های گذشته شان به دوش می کشیدند. و شگفت آور نیست اگر پس از این دوران، با وجود پیش داوری های موروثی آنها، هنرمندان مدرن نتوانستند عرصهء مناسبی برای جولان هنرشان بیابند. اما دیدیم که به تدریج اوضاع تغییر کرد و تا جایی رفت که هنرمندانی چون کاستو دالمو و جوردی لاباندا ستاره هایی محبوب شمرده شده و طرح محصولاتشان به مجسمه هایی اسطوره ای بدل شدند.
در نظرم مد زیباست زمانی که آدم از جایگاهی روشنفکرانه به آن نظر اندازد. به گونه ای که به آن به عنوان یک سیستم طراحی نگاه کند. این درست چیزی است که قربانیان فشن آن را درک نمی کنند. خود را
در پای آن قربانی می کنند حال آن که مد در پشت سر آنها به سویی دیگر در حال دویدن است. اگرچه مصرف کنندهء کالای مد، همین قربانیانند. از جامدادی و دستمال و تی شرت گرفته تا کیف دستی و قالیچه و حوله و ....فرقی نمی کند که چه قیمتی باشد. برای همانها هم هست که حالا جوردی لاباندا به یک بت تبدیل شده. محصولاتش هرچه باشد آنها را می خرند. در واقع فرهنگ پاپ همین است. مصرف گرایی بخشی است جدا نشدنی از دنیای مد.


2 comments:








Sahar Ajami

said...

رويا هاي اشرافي:
من هم عاشق رفتن به اينجور جاها هستم بخصوص لوازم التحرير فروشي با ديدن رنگها مقوا ها قلم مو ها و....تغريبا ديوونه ميشم و دلم مي خواد كه مي تونستم همه را با خودم به خانه بياورم مثل رفتن به يه سرزمين روياييه
حسوديم شد به دفترچه هاي شما فكر نمي كنم در ايران باشيد طراحي جلدشون زيباست و اين فرمهاي تزئيني رو خيلي دوست دارم
من اين نوع كارهارو خيلي دوست دارم و از بچگي عاشق كشيدن خانمهاي زيبا و عجيب با فرم هاي تزئيني هستم البته هر وقت كه اينجور كارها رو به استادي نشون مي دم يا مي گن اينها هيچ كاربردي اينجا نداره و يا زيادي تزئيني هست و بالاخره نفهميدم تز ئيني بودن كار و استفاده از فرمهاي اينچنيني در كار چه ايرادي داره؟؟
و در نتيجه اين نوع كار هام رو فقط خودم مي بينم و يه ديگه خصوصي شدن!





ترانه خالقی

said...

سحر جان همانطور که استادتون گفتن، توی ایران این نوع طرح ها زیاد کاربردی نداشته و آن را «هنری»! نمی دونن....اما در خارج از کشور مشتریان خاص خودش رو داره. آن هم به وفور. من هم از این سری کارهای تزئینی-فانتزی خوشم می یاد. خودم هم گاهی این مدلی کار می کنم. دیگه عادت کردم.... یه عده خوششون می یاد. یه عده هم نه! اما برام مهم نیست. مهمه که خودم دوسشون دارم.