ورمیر یکی از آن نقاشانی است که دیدن آثارش ردّ عمیقی بر روح بیننده می گذارد، به طوری که می شود تا مدتها خاطرهء دیدار اولیهء هر یک از تابلوهایش را در ذهن نگه داشت. برای من که این طور است. هرچند سبک کار او شباهت بسیاری با سبک هنرمندان هم دوره اش چون گریت دو و پیتر د هوگ دارد. هرچند جزو آن دسته هنرمندانی است که بیشتر نقاشی هایش را تنها در یک فضای مشترک و تنها با تغییر مختصر اثاثیهء اتاق و پز ِ مدلهایش خلق می کرده. هرچند با مطالعات به دست آمده دریافته اند که حداقل شش اثر* از کارهای او حتی زاویهء دیدی مشترک داشته اند و نقطهء گریز آنها تنها چند سانتی متر با دیگری فرق داشته. هرچند به خطوط محیطی ابژکت ها و یا فیگورهایش اهمیتی نمی داده و ....اما باز هم می توان اقرار کرد که ورمیر چیز دیگری است. ورمیر از جملهء اندک نقاشانی است که با وجود نقاشی های بی شماری (که هنوز خیلی از آنها شناخته نشده اند)، سلف پرتره ای از او در دست نیست. تنها تصویری که از او هست، مردی است که در تابلوی «هنر نقاشی» پشتش به ما ست و ما صورت او را نمی بینیم. این همان تابلویی است که بر دیوار موزهء تاریخ هنر وین نصب است. گویا از تابلوهای محبوب هیتلر بوده و از همین رو هم هست که در میان آثار هنری زیادی که در طول جنگ جهانی دوم از بین رفته اند، این یکی توانسته جان سالم به در بَرد. اگرچه نقاشی ای موجود است که آن را منسوب به میشل ون موسشر می دانند. با نام «پرترهء یک هنرمند جوان». برخی می گویند این سلف پرترهء ورمیر است، اثر خودش. این تنها تصویری است که از او داریم. اما با آن که برخلاف تابلوی «هنر نقاشی» دارد به ما نگاه می کند، تشخیص هویت او تا این حد برایمان دشوار است. خوب...این مقدمهء طولانی را از ورمیر گفتم تا یک کتاب را معرفی کنم. کتابی که بر اساس یک تحقیق کامل، تئوری ِ استفادهء این هنرمند قرن هفدهمی را از دوربین آبسکورا هنگام نقاشی هایش، از همه نظر تأیید و ثابت می کند. نویسندهء کتاب، یعنی فیلیپ استدمن با پرداخت اهمیت دادن ورمیر به پرسپکتیو، آن هم چنین پرسپکتیو دقیقی که فقط با محاسبات ریاضی قابل پرداخت است، و فقط در عکس ها می شود آنها را یافت، با اندازه هایی که توانسته به طور تقریبی از نقاشی های او به دست آوَرَد، شرح داده است که اتاق ورمیر در چه ابعاد و اندازه ای بوده و حتی نقشهء آن را و نقاط گریز نقاشی هایش را نیز در این اتاق نشانمان می دهد. او می گوید که در اثر «درس موسیقی»، خود ورمیر در نقاشی حضور ندارد، اما در آینه ای که بالای پیانوست، می شود چارپایه و سه پایهء نقاشی هنرمند، به علاوهء دیوار پشت سرش را در آن دید. استدمن معتقد است که هنرمند این تصویر را به قصد در اثرش گذاشته است، در حالی که در واقعیت، در آینه این تصاویر دیده نمی شده اند. چرا که نقاشی با کمک دوربین آبسکورا کشیده شده است و هنرمند در پشت سر پیانیست قرار نداشته. این همان دلیل قدرتمندی است که او توانسته خودش را در «هنر نقاشی» از پشت سر نقاشی کند! استدمن در آخر کتابش این نتیجه را نیز می گیرد که ورمیر نقاش صحنه و فیگور نبوده، بلکه آنچه برای او از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، رنگ و نور بوده است. به طوری که هنگام نقاشی ابتدا رنگ و نور را می گذاشته و پس از آن به جزئیات دیگر می پرداخته.
نویسنده، در سایت دوربین ورمیر، شرح کاملی از این کتاب داده است. در آن می شود تصویر نقاشی ها، نقشهء اتاق و موقعیت دوربین نسبت به موضوعات نقاشی را نیز مشاهده کرد.
پیوست ١: دختری با گوشوارهء مروارید
*دختر با جام شراب، جام شراب، زن در حال نوشتن نامه، زن ایستاده در پشت پیانو، درس موسیقی، کنسرت.
نویسنده، در سایت دوربین ورمیر، شرح کاملی از این کتاب داده است. در آن می شود تصویر نقاشی ها، نقشهء اتاق و موقعیت دوربین نسبت به موضوعات نقاشی را نیز مشاهده کرد.
پیوست ١: دختری با گوشوارهء مروارید
*دختر با جام شراب، جام شراب، زن در حال نوشتن نامه، زن ایستاده در پشت پیانو، درس موسیقی، کنسرت.